Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 140 (7 milliseconds)
English	Persian
feet protection	محافظپا
Other Matches
feet	پایین دامنه
to keep ones feet	استوارایستادن یارفتن نیفتادن
feet	پازدن قدم زدن
feet	پاچنگال برداشتن
six feet under <idiom>	مرده
on one's feet <idiom>	رهایی ازبیماری یا مشکلات
to keep one's feet	نیفتادن
feet	پایه
feet dry	هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
get cold feet <idiom>	درآخرین لحظات ترسیدن
i feet thirsty	تشنه ام
have one's feet on the ground <idiom>	کاربردی ومعقول بودن
feet on the ground <idiom>	عقاید عاقلانه
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
To get back on ones feet.	کمر را ست کردن
i feet thirsty	تشنه ام هست
feet wet	من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
feet foremost	پابسوی گور
feet dry	روی هدف هستم
sheep's feet	پاچه گوسفند
to carry one off his feet	کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
to regain one's feet	پس از افتادن دوباره پا شدن
feet-first entry	پرشسیخی
crow's feet	چینو چروکدور چشم
knock off one's feet <idiom>	متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
land on one's feet <idiom>	با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to get back on one's feet	بهبودی یافتن
to get back on one's feet	به حال آمدن
to get back on one's feet	بهتر شدن [از بیماری]
to get back on one's feet	وضعیت خود را بهتر کردن
to keep one's feet on the ground <idiom>	آرام و استوار ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom>	واقع بین ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom>	علمی ماندن و بدون نظر خصوصی
My feet hurt.	پاهایم درد می کنند.
sweep off one's feet <idiom>	بر احساسات فائق آمدن
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
to stamp [your feet]	با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
fall on feet <idiom>	شانس آوردن
to get cold feet	نامطمئن شدن
stand on one's own two feet <idiom>	مستقل بودن
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
drag one's feet/heels <idiom>	آهسته کار کردن
To walk with ones feet wide apart.	گشاد گشاد راه رفتن
Our organization is just standing on its own feet.	تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
let grass grow under one's feet <idiom>	زیرپای کسی علف سبز شدن
to set a person on his feet	معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
Dont let the grass grow under your feet.	نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
He planted both his feet firmly in the ground .	دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
The shoes are a size too big for my feet.	کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
self protection	صیانت نفس حفافت از خود
over protection	تقویت
protection	خط امان
self protection	دفاع از نفس
under protection	تحت الحمایه
self protection	حفافت از خود
self protection	برقراری تامین از خود
protection	عمل حفافت
protection	تیمارداری
protection	اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
protection	سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
protection	پشتیبانی
protection	مانع کپی گرفتن شدن
protection	کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
protection	سیگنال بررسی اینکه آیا بخشی از حافظه توسط برنامه قابل دستیابی است یا خیر
protection	عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
protection	نگهداری
protection	حفافت
protection	محافظت
protection	حراست حمایت
protection	حفظ
protection	نیکداشت
protection	تامین نامه
protection	حمایت
collective protection	حفافت جمعی
head protection	محافظسر
hand protection	محافظدستی
collective protection	حفافت گروهی
cell protection	حفافت سل
Under the protection of the law.	درپناه قانون
cathode protection	حفافت کاتدی
block protection	حفافت بلوک
bank protection	ساحلبانی
bank protection	ساحل داری
bank protection	حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
armor protection	حفافت زرهی
anticorrosive protection	حفافت در برابر خوردگی
anodic protection	حفافت اندی
flood protection	حفافت در مقابل طغیان
overload protection	حفافت بار زیاد
environmental protection	حفاظت محیط زیست
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
eye protection	محافظچشم
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
protection from sin	عصمت
protection hood	کلاهک یا روپوش محافظ
protection key	کلید حفافت
protection level	سطح حفافت
protection ring	حلقه حفافت
file protection	حفافت پرونده
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
file protection	حفافت فایل
password protection	حفافت به کمک کلمه رمز
overvoltage protection	حفافت فشار زیاد
impedance protection	حفافت امپدانس
insulation protection	حفافت عایق بندی
lightning protection	با خاموش کننده مغناطیسی
memory protection	حفافت حافظه
memory protection	پشتیبانی ازحافظه
over voltage protection	وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
distance protection	وسیله حفافت فاصله
degree of protection	میزان تامین درجه حفافت
armor protection	حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
copy protection	حفافت دربرابر کپی
copy protection	محافظت از کپی
copy protection	جلوگیری از اعمال کپی
toe protection	پاشنه بندی
x ray protection	حفافت رونتگن
ear protection	محافظگوش
data protection	حفافت داده ها
thermal protection	محافظت حرارتی
storage protection	حفافت حافظه
software protection	حفافت نرم افزاری
storage protection	حفافت انباره
degree of protection	میزان حفافت
The Physics of Radiation Protection	فیزیک بهداشت
The Physics of Radiation Protection	فیزیک محافظت از پرتو
frost protection preparation	ضدیخ
anti skid protection	حفافت از لغزش
indirect bank protection	کناره بندی غیر مستقیم
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
high tension protection	حفافت فشار قوی
line differential protection	حفافت دیفرانسیلی خط
overflow protection switch	کلیدحافظآبهایاضافی
respiratory system protection	حافظدستگاهتنفسی
protection and indemnity club	باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
positional protection device	دستگاه حفافت درگاه
power system protection	حفافت سیستم قدرت
The Physics of Radiation Protection	بهداشت پرتوی
Protection money. Racket money.	باج سبیل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com