English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English Persian
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
Other Matches
fetch اوردن
fetch up تولید کردن
to fetch up ایستادن
to fetch up رسیدن
to fetch up قی کردن
to fetch up بالا اوردن
fetch up به نتیجه رسیدن
fetch up متوقف شدن
fetch up بحال ایست درامدن
fetch up نائل شدن
fetch up ختم کردن
fetch up عمل اوردن
fetch دستوری که دستور بعدی حافظه را بازیابی میکند
fetch رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
fetch مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetch دستیابی به بخشی از حافظه
fetch سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
fetch واکشی
fetch واکشیدن
fetch بخشی از سیکل بازیابی- بود که دستورات را از حافظه بازیابی و کدگشایی میکند
fetch بهانه طفره
fetch رفتن واوردن
fetch سیستم مدیریت صفحه مجازی که صفحات طبق نیاز انتخاب می شوند
to fetch a compass گردگشتن
pre fetch دستورات CPU ذخیره شده در صف کوتاه موقت پیش از پردازش برای افزایش سرعت اجرا
to fetch a compass دورزدن
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
Go and fetch a doctor! برو یک دکتر بیاور!
To fetch and varry for someone . دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن
fetch phase مرحله واکشی
fetch cycle چرخه واکشی
ahead روبجلو
ahead سربجلو
to get ahead of پیش افتادن از
ahead به جلو
ahead درامتداد حرکت کسی
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
go ahead <idiom> آماده کار شدن
ahead جلو
ahead پیش
Go ahead! بفرما
Go ahead! اول تو برو تو
Go ahead! انجام بدهید دیگه!
ahead دارای امتیاز بیشتر
go ahead مترقی
go-ahead فعال
get ahead پیش رفتن
go ahead : متهور
go-ahead امتیاز برتر
go ahead پیش رونده
go ahead نشانه ترقی
get ahead جلو افتادن
go ahead بفرمایید
go ahead : light green
go-ahead مشهور
look ahead عمل برخی CPUها برای بازیابی دستورات و بررسی آنها پیش از اجرا
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
to forge ahead پیش رفتن
Go straight ahead. مستقیم بروید.
dead ahead درست سینه
slow ahead اهسته به جلو
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to press ahead with با زور ادامه دادن
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
ahead of time <idiom> زود
signal ahead چراغراهنماپیشرویشماست
line ahead کشتی هایی که پشت سر هم میروند
type ahead ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
to steam ahead or away با حرارت کار کردن
dead ahead درست درسمت سینه ناو
Keep (go) straight on (ahead). راست برو جلو
dead ahead درست در سینه ناو
to forge ahead پیش قدم شدن
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
road works ahead جادهدردستاحداثاست
traffic signals ahead چراغراهنمایپیشرواست
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com