English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
field colours پرچم نظامی
field colours پرچم کوچک
Other Matches
colours چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colours صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colours سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
colours جدول شماره هایی که ویندوز
colours برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colours صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colours میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colours کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colours دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colours شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colours تغییر رنگ دادن
colours بشره
colours فام
colours رنگ
colours رنگ کردن
colours ملون کردن
colours رنگامیزی
colours رنگزدن
colours احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
spectral colours رنگهای طیف
primary colours رنگهای اصلی
with flying colours فیروزی وافتخار
variegated colours رنگهای گوناگون
examples of colours نمونهرنگهای
with flying colours با
to blend colours زنگ امیزی کردن
the prismatic colours رنگهای هفتگانه شوسه
spectral colours رنگهای طیفی
intershot with colours گله گله رنگ شده
oil colours رنگ روغنی
bishops of opposite colours فیلهای ناهمرنگ شطرنج
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
well field حوزه تغذیه کننده چاه
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field شاخه [دانشی]
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
right field سمتراستزمین
field name نام فیلد
field میدان
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
field رشته [دانشی]
field رشته
field دشت
field فرودگاه
field دایره
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field حوزه
field میدان رزم صحرا
field زمینه رزمی صحرایی
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field کارگاه
field دشت کشتزار
field میدان دید
field صحرا
field زمین
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field مشابه 4036
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field فیلد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field میدانه
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field shop تعمیرگاه صحرایی
field shop کارگاه صحرایی
field survey نقشه برداری زمینی
field strength شدت میدان
field template الگوی فیلد
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field service خدمات رزمی
field study بررسی میدانی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field work پژوهش میدانی
field template قالب فیلد
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
force field میدان نیرو
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
flying field میدان فرودگاه
field worker پژوهشگر میدانی
field winding سیم پیچ اهنربایی
field voltage ولتاژ میدان
field vector بردار میدان
field theory نظریه میدانی
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه اساسی میدان
field service تعمیر در محل
field work کار در صحرا
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
fixed field میدان ثابت
field of consciousness میدان هشیاری
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field of view میدان دید
visual field میدان دید
field of regard میدان دید
field of fire میدان تیر
field of fire میدان اتش
field of force میدان نیرو
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of gravity میدان ثقل
field of honor صحنه دوئل
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field ration جیره رزمی
field ration جیره صحرایی
field range میدان تیرجنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field of vision میدان بینایی
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field service خدمات پایکار
free field میدان عمل ازاد
rice field شالی زار
sort field میدان مرتب سازی
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
solenoidal field میدان سولنئیدی
rice field برنج کاری
rotary field میدان دوار
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com