English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
field displacement جابجایی میدان
Other Matches
displacement انتقال
displacement جابه جایی
displacement امنیت در آدرس اندیس دار
displacement اختلاف مکان تغییر مکان
displacement جانشین سازی
displacement جابجاشدگی تغییر مکان
displacement جابجایی
displacement جابجا شدن
displacement جابجا کردن
displacement تغییر موضع
displacement جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacement تغییر مکان
magnatic displacement تغییر مغناطیسی
water displacement زهکشی کردن
angular displacement اختلاف زاویهای
angular displacement جابجایی زاویهای
displacement current جریان جابجایی
bimolecular displacement جابجایی دو مولکولی
displacement reaction واکنش جانشینی
displacement titration تیتر کردن جانشینی
displacement ton تن جابجایی
drive displacement جابه جایی سائق
echeloned displacement تغییر مکان رده برده
echeloned displacement تغییرموضع رده برده
image displacement تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image displacement اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
gun displacement جابجایی توپها گسترش توپها
displacement pump تلمبه حجمی
displacement of affect جابه جایی عاطفه
displacement hull قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
components of displacement مولفههای تغییر مکان
current displacement تغییر جریان
piston displacement تغییر مکان پیستون
phase displacement اختلاف فاز
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
gun displacement تصحیح جای توپ
output per unit of displacement توان در واحد تغییر مکان
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
variable displacement pump پمپ سیالی که برونده ان درطیف وسیعی با ثابت ماندن سرعت چرخش تغییر میکند
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
output per unit of displacement توان در واحد جابجایی
to keep the field درجای خودثابت ماندن
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
to take the field جنگ اغازکردن
field حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
field رشته [دانشی]
right field سمتراستزمین
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field بمیدان یا صحرا رفتن
field فرودگاه
field زمین بازی
field دشت
field میدان رزم صحرا
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان دید
field کارگاه
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field پایکار
field رشته
field میدانه
field دایره
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field صحرا
field زمین
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field name نام فیلد
field دشت کشتزار
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field فیلد
field خارج اداره یا کارخانه
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field مشابه 4036
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field شاخه [دانشی]
field میدان
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field strength شدت میدان
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field strcture ساخت میدانی
field work پژوهش میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
free field میدان عمل ازاد
force field میدان نیرو
flying field میدان فرودگاه
fixed field میدان ثابت
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field work کار میدانهای
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field type نوع رزمی
field type از نوع جنگی
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field work کار در صحرا
field study بررسی میدانی
field template الگوی فیلد
field template قالب فیلد
field theory نظریه میدانی
field theory تئوری میدان ها
field trip گردش علمی
field theory نظریه اساسی میدان
field wire سیم جنگی
field of fire میدان اتش
field of vision میدان بینایی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of view منظره
field of force میدان نیرو
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of gravity میدان ثقل
field of honor صحنه دوئل
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of fire میدان تیر
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field rheostat رگولاتورمیدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
free field حوزه ازاد
rotary field میدان دوار
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
vector field میدان برداری
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com