English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
field-testing ازمون پایکار
Other Matches
testing ازمودن
self testing خودازما
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
testing ازمایش
alpha testing ازمایش الفا
system testing ازمایش سیستم
testing load بار ازمون
testing of materials ازمایش مصالح
testing of materials ازمایش مواد
testing of materials ازمایش مقاومت مصالح
testing stand سکوی ازمایش
testing stand میز ازمایش
testing time دوره ازمون
testing transformer مبدل تعمیرکار
beta testing ازمایش بتا
automatic testing ازمایش خودکار
testing time زمان ازمایش
stress testing تست حساسیت
saturation testing ازمایش اشباعی
program testing ازمایش برنامه
hypothesis testing فرضیه ازمایی
testing load بار ازمایش
material testing ازمایش مصالح
program testing تست برنامه
regression testing ازمایش رگرسیون
reality testing واقعیت ازمایی
light gap testing ازمایش فاصله نور
vibratory testing machine لرزه سنج
insulation testing apparatus عایق سنج
vibratory testing machine دستگاه ازمایش نوسان
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
material testing laboratory ازمایشگاه مصالح ساختمانی
material testing machine دستگاه ازمایش مقاومت مصالح
fatigue testing machine دستگاه ازمایش کننده خستگی
engine testing stand محل ازمایش موتور
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
impluse voltage testing plant ازمایشگاه فشار ضربهای تاسیسات ازمایش فشارضربهای
field رشته [دانشی]
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field name نام فیلد
field نوشتن داده روی PROM
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
right field سمتراستزمین
field زمین
field میدان دید
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field رشته
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field مشابه 4036
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field پایکار
field فرودگاه
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field حوزه
field میدانه
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field کارگاه
field دشت کشتزار
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field میدان رزم صحرا
field فیلد
field شاخه [دانشی]
field زمینه رزمی صحرایی
field صحرا
field بمیدان یا صحرا رفتن
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field دایره
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field دشت
field میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field template قالب فیلد
field template الگوی فیلد
field theory نظریه میدانی
field theory تئوری میدان ها
field survey نقشه برداری زمینی
field study بررسی میدانی
field theory نظریه اساسی میدان
field type نوع رزمی
gold field ناحیه زرخیز
fixed field میدان ثابت
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
free field حوزه ازاد
grain field کشتزار
grain field گندم زار
gravitational field میدان گرانش
soccer field زمین فوتبال
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
field work کار میدانهای
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field work کار در صحرا
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field trip گردش علمی
field strength شدت میدان
field of regard میدان دید
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field operating عمل کننده در صحرا
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field service خدمات پایکار
field separator جدا ساز میدان
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field strcture ساخت میدانی
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
rugby field زمین بازی رگبی
tension field میدان کششی
playing field زمین فوتبال
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
stray field میدان هرز
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com