Dictiornary-Farsi | fire company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fire company	شرکت اتش نشانی


Other Matches

Fire cannot be extinguished by fire . <proverb>	آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
associated company	شرکت وابسته
company	کمپانی
in company	دسته جمعی
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
in company	درجمعیت
in company	باجمع
in company with	همراه
in company with	باتفاق
to keep company	باهم امیزش کردن
to keep company	باهم بودن
to keep company with	همراه بودن با
company	شریک
company	همراه
company	شرکت
company	دسته هیئت بازیگران
company	جمعیت
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
company	گروه
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	مصاحبت کردن با
company	تجارتخانه
company	گروهان
company	انجمن
company law	قوانین شرکت
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company grade	در رده گروهان
affiliated company	شرکت وابسته
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
company funds	اعتبارات گروهانی
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company network	شبکه همکار
company network	شبکه شرکت
company seal	مهر شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary	منشی شرکت
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
company commander	فرمانده گروهان
commercial company	شرکت تجاری
holding company	شرکت مرکزی
holding company	شرکت مالک
holding company	شرکت صاحب سهم
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
branch of a company	شعبه شرکت
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
article of a company	اساسنامه شرکت
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
headquarters company	گروهان قرارگاه
headquarters company	گروهان ارکان
incorporated company	شرکت ثبت شده
insurance company	شرکت بیمه
invalidation of company	بطلان شرکت
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
ship's company	پرسنل ناو
ship's company	خدمه ناو
shipping company	شرکت حمل و نقل
shipping company	شرکت کشتی رانی
shipping company	شرکت کشتیرانی
software company	شرکت نرم افزاری
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
service company	گروهان خدمات
separate company	گروهان مستقل
parent company	شرکت مادر
proprietary company	شرکت خصوصی
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
parent company	شرکت اصلی
supply company	شرکت تامین کننده
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company	شرکت تامین مالی
mutual company	شرکت تعاونی
cooperative company	شرکت تعاونی
controlling company	holdingcompany
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
trading company	شرکت تجارتی
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
private company	شرکت خصوصی
to break company	جدایی کردن
electric company	شرکت برق
doctor to the company	پزشک شرکت
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of a company	انحلال شرکت
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
growth company	شرکت در حال گسترش
public company	شرکت سهامی عام
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
Company town	شهرک کارگران
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
acting company	شرکت عامل
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
joint-stock company	شرکت سهامی
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
unlimited liability company	شرکت تضامنی
joint stock company	شرکت سهامی
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
head office of company	مرکز اصلی شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
public joint stock company	شرکت سهامی عام
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
on fire	درحریق
fire	شلیک تیراندازی شلیک کنید
the fire	النار
fire up	روشن کردن
fire up	اتشی شدن
to fire off	درکردن
to fire off	شلیک کردن
fire	تندی
to fire up	روشن کردن
to fire up	گیراندان
fire at will	اتش به اختیار خود
fire	پرتاب راکت
fire	شوت محکم و مستقیم
fire	شلیک
fire	شلیک کردن
fire	آتش
seen fire	اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
fire	افروختن
fire	تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fire	بیرون کردن انگیختن
on fire	سوزان
fire	اتش زدن
fire	حرارت
fire at will	اتش به اختیار
fire	اتش کردن
on fire	مشتعل درتاب وتب
to d. down a fire	اتش رازیر خاکستر کردن
on fire	مشتاق
fire	تیراندازی کردن
fire new	بکلی نویاتازه
sure-fire	شکست ناپذیر
sure-fire	حتما موفق
under fire	تیراتش
fire	حریق
to be under fire	سخت مورد انتقاد قراردادن
keep the fire in	اتش را روشن نگاه دارید
to fire up something	با تحریک چیزی را افزایش دادن
to fire	تیر زدن
under fire <idiom>	درمرکز حمله بودن
to fire out	بیرون انداختن
Keep away from the fire .	نزدیک آتش نرو
fire off	شلیک کردن
fire off	در کردن
to fire at something	تیر زدن به چیزی
fire out	بیرون کردن
fire out	بیرون انداختن
to fire out	بیرون کردن
fire new	نونو
poke the fire	اتش را سیخ بزنید
no fire line	خط منع اتش توپخانه
no fire line	خط منع اتش
poke the fire	اتش رابهم بزنید
precision fire	تیر دقیق