Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
fixed point operation
عملکرد با ممیز ثابت
Other Matches
fixed point
با ممیز ثابت
fixed point
نقطه ثابت
fixed point
ممیز ثابت
fixed point part
جزء کسری
fixed point notation =
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed point number
عدد با ممیز ثابت
fixed point notation =
قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed point notation
نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed point arithmetic
حساب ممیز ثابت
fixed point representation
نمایش ممیز ثابت
point operation
عمل نقطهای
floating point operation
عملیات ممیز شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
fixed
معین
fixed
ثابت شده
fixed
ماندنی مقطوع
fixed
قطعی
well fixed
خوب تثبیت شده
well fixed
پولدار
well fixed
دارا
fixed
ثابت
fixed
مقطوع
well fixed
ثروتمند
fixed
ماندنی
fixed
گیردار
I'll get you all fixed up.
همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
fixed idea
تعصب
fixed income
درامد ثابت
fixed inputs
نهادههای ثابت
fixed inputs
منابع ثابت
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
fixed length
با درازای ثابت
fixed light
چراغ ثابت
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed pivot
لولای ثابت
fixed material
مواد پایدار
fixed assets
دارائیهای ثابت
fixed idea
فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed reticle
عدسی ثابت دوربین
fixed star
ثوابت
fixed stars
ثوابت
fixed stock
مالک انحصاری سهام
fixed storage
انباره ثابت
fixed storage
حافظه ثابت
fixed supply
عرضه ثابت
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed support
تکیه گاه گیردار
fixed support
بردگاه گیردار
fixed system
توزیع ثابت اب
fixed star
ستاره ثابت
fixed spool
قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed portion
سهام معینه
fixed portion
فرض
fixed price
قیمت ثابت
fixed property
اموال غیر منقول
fixed property
سرمایه ثابت
fixed radix
با مبنای ثابت
fixed resources
منابع ثابت
fixed reticle
تار موی ثابت زاویه یاب
fixed round
فشنگ کامل
fixed round
فشنگ ثابت
fixed shell
گلوله متصل
fixed spacing
فاصله دهی ثابت
fixed weight
وزن ثابت
we fixed in the town
در شهر ماندیم
fixed arch
طاقثابت
fixed base
پایهثابت
fixed bayonet
سرنیزهثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
fixed casement
قاب ثابت
fixed blade
تیغهثابت
fixed cost
هزینه ثابت و معین
fixed jaw
اهرم ثابت
fixed platform
سکویثابت
fixed bridge
پل ثابت
fixed winglet
بالچهثابت
fixed costs
هزینههای ثابت
fixed capital
سرمایه ثابت
fixed condenser
خازن ثابت
fixed capacitor
خازن ثابت
fixed wing
هواپیمای بال ثابت
fixed-wing
هواپیمای بال ثابت
fixed-wing
بال ثابت
fixed ammunition
مهمات ثابت
fixed area
ناحیه ثابت
fixed asset
دارائی ثابت
fixed assets
داراییهای ثابت
fixed assets
درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed beam
تیر ثابت
fixed beam
تیر دو سر گیردار
fixed beam
تیر گیردار
fixed beam
تیر دوسر گیردار
fixed bridge
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed budget
بودجه ثابت
fixed costs
هزینههای سرمایهای
fixed wing
بال ثابت
fixed factor
عوامل ثابت تولید
fixed ersistor
مقاومت ثابت
fixed fire
اتش نشان شده
fixed factor
عوامل تولید ثابت
fixed head
با نوک ثابت
fixed field
میدان ثابت
fixed fire
اتش متمرکز
carbon fixed
ذغال ثابت
carbon fixed
کربن ثابت
fixed geometry
هواپیمایی با بال ثابت
fixed format
قابل ثابت
fixed echo
انعکاس ثابت روی صفحه رادار
Price are fixed here .
دراینجا قیمتها ثابت هستند
fixed davit
قایق بالابر ثابت
fixed disk
دیسک ثابت
fixed davit
جرثقیل ثابت
fixed costs
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed davit
davit gantrytype : syn
fixed echo
اکوی ثابت
fixed wheel gate
دریچه قرقرهای با محورثابت
heirs having fixed shares
ذوالفرائض
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
fixed head disk
گرده با نوک ثابت
fixed term deposit
سپرده ثابت
fixed length record
رکورد با درازای ثابت
cost plus a fixed fee
هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
fixed length record
مدرک با درازای ثابت
fixed ground water
اب زیرزمینی ماندگار
fixed input coefficients
ضریب نهادههای ثابت
fixed wing aircraft
هواپیما با بال ثابت
fixed length record
رکورد باطول ثابت
fixed head disk
دیسک با نوک ثابت
fixed interval schedule
برنامه فاصلهای ثابت
total fixed cost
کل هزینه ثابت
fixed disk
[American E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed word length
کلمه با طول ثابت
fixed disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed-roof tank
سقفثابتمخزن
fixed exchange rate
نرخ مبادله ثابت ارز
fixed exchange rate
نرخ ثابت ارز
fixed post system
سیستم پستهای نگهبانی ثابت
fixed end moment
لنگر گیرداری
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
moment at fixed ends
لنگر سر گیردار تیر
fixed cost curve
منحنی هزینه ثابت
fixed numeric format
قالب عددی ثابت
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
fixed post system
سیستم پاسگاه ثابت
fixed production coefficients
ضرایب تولید ثابت
fixed program computer
computer program wired
fixed size records
رکوردهای با اندازه ثابت
fixed bed polymerization
بسپارش در بستر ثابت
fixed share of an heir
فرض در ارث
fixed selling price
قیمت ثابت فروش
fixed distance marking
خطمقطعثابت
fixed roller gate
دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed ratio schedule
برنامه نسبتی ثابت
average fixed cost
هزینه ثابت متوسط
duplex fixed bed miller
دستگاه فرز دوبل
fixed slab buttress dam
سد با پشتبند ثابت
fixed word length computer
کامپیوتر با طول کلمه ثابت
fixed head disk unit
واحد دیسک با هد ثابت
fixed center turret lathe
ماشین تراش با مرکز ثابت
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
come into operation
قابل اجرا شدن
operation
عمل جراحی عمل
co-operation
همکاری مشترک
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
به اجرا
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
co-operation
کار مشترک
not operation
عمل نقض
not operation
عمل نفی
operation
کارکرد
one way only operation
عملکرد فقط یک طرفه
one way only operation
عملکردتنها یک طرفه
operation
گردش
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
به کارانداختن
operation
عمل کردن
operation
عملیات
operation
عمل
operation
عملکرد
operation
بهره برداری
operation
وابسته به عمل عملکرد
operation
گرداندن
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com