English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
Other Matches
flag پرچم مخابره
flag تخته سنگ
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag پژمرده کردن
flag ازپا افتادن
flag سست شدن
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag باپرچم علامت دادن
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag پرچم ساعت شطرنج
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
zero flag پرچم صفر
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag جاده سنگ فرش
flag سنگ فرش
flag برگ شمشیری
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag زنبق
flag پرچم
flag بیرق
flag علم
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
linesman flag پرچم خط نگهدار
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather شاه پر
control flag پرچم کنترل
national flag پرچم ملی
flag byte لقمه پرچم
flag git ذره پرچم
flag officer دریاسالار دریادار
flag officer افسر دریایی
flag lieutenant اجودان
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag hoist بالا بردن پرچم
flag hoist مخابره با پرچم
flag guard نگهبان پرچم
flag guard گارد پرچم
flag boat کرجی نشان دار
flag boat کرجی پرچم دار
flag bag کیف پرچم
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag پرچم سفید
guide flag پرچم راهنما
caution flag پرچم اعلام خطر
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
control flag پرچم کنترل فرامین
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
sword flag زنبق زرد
flag wagging پرچم جنبانی
sweet flag اگیرترکی
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag officer دریابان
post flag پرچم پادگانی
post flag پرچم میدان صبحگاه
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
guide flag پرچم هادی
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
range flag پرچم میدان تیر
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
flag wagging اشاره باپرچم
royal flag پرچم سلطنتی
sign flag پرچم علامت
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
signal flag پرچم مخابراتی
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag waver اشوب کن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
house flag پرچم شرکت
interment flag پرچم احترام شهدا
flag officer افسر پرچم
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer امیر
flag officer تیمسار
flag pole میله پرچم
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag secretary منشی تیمسار
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship کشتی پیشرو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop ایست
flag stop توقف
numeral flag پرچم شمارهای
garrison flag پرچم پادگانی
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
flag-waving اهتزاز پرچم
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
centre flag پرچموسطی
flag of convenience پرچم اسایش
square flag پرچممربع
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
alphabetical flag پرچم الفبا
parts of a flag اجزایپرچم
rectangular flag پرچممستطیلی
beach flag پرچم شاخص اسکله
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving اهتزاز پرچم
flag day روز پرچم
flag shapes اشکالپرچم
black flag پرچم دزدان دریایی
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
bridge compassplatform : syn
bridge پل فرماندهی
bridge دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge پل زدن
bridge استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridge پل ساختن
bridge پل
bridge اتصال دادن
bridge بازی ورق
bridge سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
bridge برامدگی بینی
bridge پل فرماندهی کشتی
bridge جسر
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
pontoon bridge پل موقت
railway bridge پل راه اهن
movable bridge پلی که میشودجابجا نمود
movable bridge پل متحرک
measuring bridge پل اندازه گیری
maxwell m l bridge پل ماکسول
maxwell bridge پل اندازه گیری ماکسول
magnetic bridge پل رلوکتانس
salt bridge پل نمک
truss bridge پل خرپایی
magnetic bridge پل مغناطیسی
natural bridge پل طبیعی
navigating bridge پل ناوبری
railroad bridge پل راه اهن
pontoon bridge پل شناور قایقی
road bridge پل راه
oxygen bridge پل اکسیژنی
movable bridge پل بازشو
rise of a bridge خیز طاق پل
operating bridge پل کارگاهی
ribbon bridge پل کرکرهای
road bridge پل خیابان
bridge assembly برآمدگیسیمها
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
ribbon bridge پل تاشونده
road bridge راه پل
signal bridge پل مخابرات ناو
wien bridge پل وین
treadway bridge پل دوخطه
treadway bridge پل عبور موقتی پیاده
bridge of nose برآمدگیبینی
the span of a bridge چشمه یا دهانه پل
compass bridge قطبنمایعرشهکشتی
the pier of a bridge پایه پل
the instability of a bridge نا استواری پل
that bridge has openings ان پل سه چشمه یا دهانه دارد
trestle bridge پل پایه خرپایی
beam bridge پلمیلهای
truss bridge پل دارای اسکلت اهنی
signal bridge پل مخابره ناو
arch bridge پلقوسدار
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
weigh bridge قپان تخت قنطار کش
weatstone bridge پل ویتستن
truss bridge پل اسکلت فلزی
bass bridge پایهباس
truss bridge پل با تیر مشبک
lift bridge پلبالارو
portal bridge پلدروازهای
bridge finance وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
lattic-bridge پل نرده ای
lattic-bridge تیر حمال مشبک
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
slab bridge پل تاوه
slab bridge پل دالو
bridge loan وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com