English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (2 milliseconds)
English Persian
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
Other Matches
football بازی فوتبال
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football توپ فوتبال
football توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
football pools استخر
football boot کفشفوتبالی
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
he is a novice in football در بازی فوتبال تازه کار است
canadian football فوتبال کانادایی
association football اتحادیه فوتبال
I am stiff with football. بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football game بازی فوتبال
football hooligan خرابگر پر سر و صدای فوتبال
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
football cleats کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
to play football فوتبال بازی کردن
scrimmage in Canadian football بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
american football player بازیکنفوتبالآمریکایی
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
football fan [British English] طرفدار فوتبال
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
playing field for American football زمینبازیفوتبالامریکایی
playing field for Canadian football زمینبازیفوتبالکانادایی
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
zero flag پرچم صفر
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag تخته سنگ
flag پرچم مخابره
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag پرچم ساعت شطرنج
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag باپرچم علامت دادن
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag علم
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag پرچم
flag زنبق
flag برگ شمشیری
flag سنگ فرش
flag بیرق
flag جاده سنگ فرش
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag پژمرده کردن
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag سست شدن
flag ازپا افتادن
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
royal flag پرچم سلطنتی
house flag پرچم شرکت
signal flag پرچم مخابراتی
sign flag پرچم علامت
range flag پرچم میدان تیر
post flag پرچم میدان صبحگاه
post flag پرچم پادگانی
numeral flag پرچم شمارهای
national flag پرچم ملی
linesman flag پرچم خط نگهدار
interment flag پرچم احترام شهدا
guide flag پرچم هادی
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
flag secretary منشی تیمسار
square flag پرچممربع
rectangular flag پرچممستطیلی
parts of a flag اجزایپرچم
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
flag shapes اشکالپرچم
centre flag پرچموسطی
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag day روز پرچم
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag پرچم سفید
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
sword flag زنبق زرد
sweet flag اگیرترکی
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
guide flag پرچم راهنما
flag-waving اهتزاز پرچم
control flag پرچم کنترل
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag کیف پرچم
flag boat کرجی پرچم دار
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
flag byte لقمه پرچم
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather شاه پر
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل فرامین
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
alphabetical flag پرچم الفبا
flag of convenience پرچم اسایش
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
beach flag پرچم شاخص اسکله
black flag پرچم دزدان دریایی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
caution flag پرچم اعلام خطر
flag waving اهتزاز پرچم
flag git ذره پرچم
flag guard گارد پرچم
flag ship کشتی پیشرو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop ایست
flag stop توقف
flag wagging اشاره باپرچم
flag wagging پرچم جنبانی
flag waver اشوب کن
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
garrison flag پرچم پادگانی
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag lieutenant اجودان
flag hoist بالا بردن پرچم
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag guard نگهبان پرچم
flag officer افسر دریایی
flag officer دریاسالار دریادار
flag hoist مخابره با پرچم
flag officer دریابان
flag officer افسر پرچم
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer امیر
flag officer تیمسار
flag pole میله پرچم
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com