English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
flag secretary منشی تیمسار
Other Matches
under-secretary معاون وزارت
mr secretary اقای دبیر
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
secretary رازدار
Let the secretary get on with it . بگذارید منشی کارش را بکند
secretary دبیر
secretary منشی
under secretary تحت نظر دبیر کل
secretary محرم اسرار
secretary وزیر
Secretary of State وزیر خارجه
Secretary of State وزیر
Secretary-Generals دبیرکل
Secretary-General دبیرکل
secretary general دبیرکل
Home Secretary مسئولدفتر
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
secretary of defence وزیر دفاع
secretary of defense وزیر دفاع
secretary of embassy دبیر سفارت
secretary of embassy منشی سفارت
secretary bird مرغ پا بلند قوی منقار ودراز دم
secretary of the army وزیر نیروی زمینی
secretary ship دبیری
secretary ship منشگیری
company secretary منشی شرکت
social secretary رئیس دفتر
financial secretary مشاور مالی
assistant secretary of the army معاون وزیر نیروی زمینی
secretary of state for defence وزیر دفاع
secretary of state for home affairs وزیر امورداخله
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
secretary of state for foreign affairs وزیرخارجه
secretary of state for home affairs وزیر کشور
zero flag پرچم صفر
flag پرچم ساعت شطرنج
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag پرچم
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag زنبق
flag پرچم مخابره
flag تخته سنگ
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag پژمرده کردن
flag ازپا افتادن
flag سست شدن
flag باپرچم علامت دادن
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag جاده سنگ فرش
flag سنگ فرش
flag برگ شمشیری
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag علم
flag بیرق
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag wagging پرچم جنبانی
flag wagging اشاره باپرچم
house flag پرچم شرکت
interment flag پرچم احترام شهدا
flag waver اشوب کن
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
linesman flag پرچم خط نگهدار
guide flag پرچم هادی
national flag پرچم ملی
guide flag پرچم راهنما
numeral flag پرچم شمارهای
post flag پرچم پادگانی
post flag پرچم میدان صبحگاه
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
garrison flag پرچم پادگانی
range flag پرچم میدان تیر
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
royal flag پرچم سلطنتی
rectangular flag پرچممستطیلی
parts of a flag اجزایپرچم
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
flag shapes اشکالپرچم
centre flag پرچموسطی
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag day روز پرچم
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag پرچم سفید
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
sword flag زنبق زرد
sweet flag اگیرترکی
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
signal flag پرچم مخابراتی
sign flag پرچم علامت
square flag پرچممربع
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
control flag پرچم کنترل فرامین
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag کیف پرچم
flag boat کرجی پرچم دار
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
caution flag پرچم اعلام خطر
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
flag of convenience پرچم اسایش
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving اهتزاز پرچم
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving اهتزاز پرچم
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
alphabetical flag پرچم الفبا
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
beach flag پرچم شاخص اسکله
black flag پرچم دزدان دریایی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
flag byte لقمه پرچم
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag officer امیر
flag officer تیمسار
flag pole میله پرچم
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship کشتی پیشرو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop ایست
flag stop توقف
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer افسر پرچم
flag git ذره پرچم
flag guard گارد پرچم
flag guard نگهبان پرچم
flag hoist مخابره با پرچم
flag hoist بالا بردن پرچم
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag feather شاه پر
flag lieutenant اجودان
flag officer افسر دریایی
flag officer دریاسالار دریادار
flag officer دریابان
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com