Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
floating tool holder
ابزارگیر متحرک
Other Matches
tool holder
ابزار گیر
floating tool
ابزار متحرک
lathe tool holder
نگهدارنده تیغه تراش
holder
گیرنده اشغال کننده
holder
گره
holder
ترمینال سرپیچ
holder
دارنده
holder
نگهدارنده
holder
دارنده برات
holder
درنده
holder
نگاه دارنده
eyepiece holder
نگهدارندهقطعهچشمی
copy holder
گیره کاغذ
title-holder
صاحب سند مالکیت
title-holder
برندهی مقام قهرمانی
title-holder
قهرمان کنونی
eraser holder
پاکننگهدار
stock holder
سهامدار
clamp holder
گیره بند
cigar holder
چوب سیگار
label holder
نگهدارندهعنوان
pen holder
جایخودکار
shaft holder
محورنگهدارنده
bottle holder
یاور
bottle holder
یار
bottle holder
پشت
bottle holder
نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
tissue holder
جادستمال
cable holder
دوار زنجیر
board holder
پهنه بند
board holder
پهن بند
blank holder
ورق یا صفحه نگهدار کشویی
blank holder
ورق نگهدار
bid holder
دارنده ضمانتنامه
cable holder
gypsy : syn
carbon holder
پایه کربن
passport-holder
تبعهکشوریبودن
brush holder
پایه زغال
office-holder
دیوان گر
office-holder
دیوان سالار
policy holder
دارنده بیمه
permit holder
صاحب جواز
magnet holder
نگهدارنده اهنربا
loan holder
مرتهن
loan holder
دارنده سهام وام
fund holder
دارنده سهام قرضه دولتی
fuse holder
فیوز
fuse holder
نگهدارنده فیوز
gas holder
نگهدارنده گاز
lease holder
مستاجر
lease holder
اجاره دار
lamp holder
سرپیچ لامپ
lamp holder
جاچراغی
kettle holder
کتری گیر
kettle holder
کهنه
ink holder
دوات
policy holder
دارنده بیمه نامه
share holder
سهامدار
office-holder
صاحب مقام
title-holder
دارندهی قباله
office-holder
کارمند دولت
office-holder
صاحب منصب دولت
electrode holder
انبر جوشکاری
electrode holder
انبر جوش
flame holder
شعله نگهدار
tube holder
سر پیچ
stock holder
صاحب سهم
kettle holder
کهنهای که با ان کتری داغ رادردست گیرند
stake holder
کسی که پول شرط بندی یاثمن معامله را به او می سپارند
slave holder
دار
slave holder
زرخرید
share holder
دارنده سهام صاحب سهام
cassette holder
نگهدارندهفیلم
ink holder
امه
floating
نوک پرواز کننده
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
floating
اضافی
floating
لیسه کردن
floating
صاف کردن
floating
علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
floating
غوطه ور
floating
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
floating
محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
floating
عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
floating
پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
floating
عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
floating
عمل ریاضی روی عدد اعشاری
floating
سیال مواج
floating
متحرک برروی اب
floating
متغیر
floating
متحرک
floating
مواج
floating
فاقدوسیله اتصال
floating
جابجا شده
floating
شناوری
floating
شناور
safe conduct holder
مستامن
magnetic lid holder
کلاهکمغناطیسینگهدارنده
insured, policy holder
بیمه شده
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
bona fide holder
دارنده مجاز
world record holder
دارنده رکورد جهانی
lamp holder plug
سرپیچ دوشاخه سرخود دوشاخه سرپیچ لامپ
scraper bar holder
میلهنگهدارندهرنده
floating mine
مین سطحی
floating mine
مین شناور
floating mastic
ملاط قیری
floating trade
تجارت دریایی
floating rates
نرخهای بارهای دریایی
floating mark
نقاط مواج عکس هوایی
floating lines
خطوط مواج عکس هوایی
floating lines
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating light
انبان شناورچراغ دار
floating light
کشتی فانوس دار
floating point
با ممیز شناور
floating point
ممیز شناور
floating policy
بیمه نامه متغیر
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
floating reserve
احتیاط سیال
floating reticle
عدسی مواج
floating reticle
تار موی مواج زاویه یاب یا دوربین
to stay floating
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
floating ribs
دندههای ازاد
floating screed
شمشه گچی
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating kidney
کلیه متحرک
floating voter
فردیکهبههیچحزبسیاسیمتکینیست
floating bearing
یاطاقان نوسان دار
floating battery
باتری ذخیره
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floating base
پایگاه شناور دریایی
floating axle
محور نوسان
floating audress
نشانی شناور
floating aquatics
ابزیان شناور
floating population
جمعیتشناور
floating reamer
برقو یا جدار تراش متحرک
floating head
تیغهمسطح
floating rib (2)
دندهآزادجناقسینه
floating roof
سقفشناور
floating sleeve
آستینبلندآزاد
floating point
ممیز شناور
[ریاضی]
floating bridge
پل شناور
floating bridge
پل متحرک موقتی
floating drydock
حوضچه شناور خشک
floating crane
جرثقیل متحرک
floating fender
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
floating fundation
پی شناور
floating grid
شبکه شناور
floating gyro
ژایرو شناور
floating harbour
لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
floating dock
حوض شناور
floating dock
حوضچه شناور تعمیر کشتی
floating capital
سرمایه متحرک
floating cargo
باری که دردریا است
floating cargo
باری که باکشتی حمل میشود
floating charactep
دخشه شناور
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
floating debt
بدهی متغیر
calculator/cheque book holder
دفترچهنگهدارندهحساب
tool
ابزار
tool
آلت دست
tool
افزار
tool
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
tool
الت
tool
اسباب
tool
الت دست
tool
شکل دادن
tool
مجهز کردن
tool
قلم تراش
tool
ابزار کار
tool
وسیله
floating-roof tank
مخزنسقفشناور
floating point number
اعداد ممیز شناور
[ریاضی]
floating point representation
نمایش با ممیز شناور
floating point constant
ثابت ممیز شناور
free floating anxiety
اضطراب فراگیر
floating rate of exchange
نرخ شناور ارز
floating pontoon bridge
پل پونتون
floating point notation
نشان گذاری با ممیز شناور
floating point number
عدد با ممیز شناور
floating point operation
عملیات ممیز شناور
floating point rutine
روال ممیز شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
floating point calculation
محاسبات اعداد نمایی یا علمی
floating point basic
نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
floating exchange rate
نرخ شناور ارز
floating point arithmetic
حساب ممیز شناور
floating exchange rate
نرخ متغیرارز
edged tool
افزارتیزیالبه دار
tool set
دست ابزار تعمیروسایل
edge tool
الت برنده
drilling tool
ابزار مته کاری
tool box
جعبه ابزار
tool set
دست ابزار
edged tool
الت برنده
tool sharpener
ابزار چاق کن
turning tool
کارد تراش
tool steels
فولادهای ابزاری
trimming tool
ابزار ویژه قطع کردن زائده ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com