Dictiornary-Farsi | flood stage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 183 (8 milliseconds)

English	Persian
flood stage	تراز بحرانی طغیان


Other Matches

flood way	سیل
flood	بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood	طغیان
flood	طغیان کردن
flood	سیل گرفتن
flood	غرق کردن
flood	اشک
flood	رو د دریا
flood	طوفان
flood	سیل
flood discharge	بده طغیان
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
flood gate	ابگیره
flood gate	بندسیلگیر
flood oiling	روغنکاری گردشی
flood lubrication	روغنکاری سیلابی
flood plain	دشت سیلابی
flood protection	حفافت در مقابل طغیان
flood currents	پندام
flood currents	سیلاب
flood waters {pl}	سیل
counter flood	اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
catastrophic flood	سیل بلاخیز
flood gate	سد دریچهای
flood control	سیل بندی
flood current	جریان مدی
flood currents	جریان سیلابی
flood waters {pl}	طغیان آب
flood tide	مد
flood tide	اب مد
maximum flood	طغیان بیشینه
initial flood	پیش سیل
maximum flood	سیل بیشینه
subject to the flood	دستخوش سیل
flood risk	خطر سیل
flood walls	سیل بند
flood volume	حجم سیل
flood valve	شیر پر اب کن
flash flood	سیل برق اسا
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
anti flood valve	شیر اطمینان مانع طغیان
The flood swepot away the bridge.	سیل پل رابرد
daily flood peak	بیشینه روزانه سیل
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
flood level mark	داغ سیلاب
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
forced flood lubrication	روغنکاری تحت فشار
distributed flood ligh system	روشنائی کلی توسط پروژکتور
second stage	مرحلهدوم
stage	مقام
first stage	مرحلهاول
to go on the stage	بازیگرشدن
to go on the stage	اکترشدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
third stage	مرحلهسوم
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	چوب بست
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
stage	صحنه نمایش
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	سکو
stage	درجه مرحله
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	اشکوب
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage-struck	شیفتهی بازیگری
single stage	یک طبقهای
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage direction	کاگردانی
stage direction	مدیریت
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage coach	دلیجان
single stage	یک طبقه
stage director	مدیر نمایش
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
turbine stage	طبقه توربین
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
speed stage	سطح سرعت
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
speed stage	مرحله سرعت
stage door	در عقب صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
landing stage	حملباقایق
stage manager	مدیر نمایش
anal stage	مرحله مقعدی
buffer stage	مرحله میانگیر
killer stage	صافی رنگ
converter stage	طبقه مبدل
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
stage-managed	اداره کردن
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
stage fright	صحنه هراسی
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage manager	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage managers	کارگردان نمایش
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
multi stage	چند طبقه
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
multi stage	چند مرحلهای
modulator stage	طبقه مدولاسیون
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
main stage	عرشه اصلی
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
main stage	طبقه اصلی
macro stage	مرحله کلان
larval stage	مرحله کرمی
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
push pull stage	طبقه پوش- پول
power output stage	طبقه خروجی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
low power stage	طبقه کم قدرت
high pressure stage	طبقه فشار قوی
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.