Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
focal line
خط مرکزی
Other Matches
focal
مهم
focal
موضعی
focal
مرکزی
focal
مربوط به کانون عدسی
focal
وابسته بکانون
focal
کانونی
focal distance
فاصله کانونی
focal point
کانون توجه
focal plane
افق کانونی
focal length
طول کانونی
focal point
علاقه - سرگرمی
second focal room
دومیناتاقمرکزی
focal epilepsy
صرع کانونی
focal length
فاصله کانونی
focal length
فاصله کانونی دوربین یاعدسی
focal spot
کانون
focal seizure
حمله صرعی موضعی
focal plane
صفحه کانونی
focal plane
افق مار بر کانون عدسی
first focal room
اولیناتاقمرکزی
focal surface
سطح کانون
focal plane shutter
صفحهروم دریچهعدسی
calibrated focal lenght
فاصله کانونی تنظیم شده
image focal point
کانون تصویر
high focal plane buoy
ارتفاعکانونیپروانهراهنمایشناور
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down the line
ضربه از کنار زمین
out of line
خارج از خط جبهه
line-up
به ترتیب ایستادن
line of d.
مرز
line-up
ردیف ایستادن تیم
line of d.
حد فاصل
on line
مستقیم
on line
متصل
on line
در خط
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
on line
درون خطی
line
سیم
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
mean line
خط میان
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
the line
صف
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
در صف امدن
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down the line
<idiom>
درآینده
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
down line
بار کردن پایین خطی
to come in to line
موافقت کردن
line-up
به خط شدن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
شعبه
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
صفی در خط
line
خط صف
line
لجام
line
دهنه
by line
خط دوم یافرعی
line
: خط کشیدن
line
طرز
line
محصول
line
لاین
line
خط انداختن در
line
خط دار کردن
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
بخط کردن
line
نسب
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
جبهه جنگ
line
در سمت
line
رشته
by line
خط فرعی راه اهن
line
طناب خط
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
سطر
line
: خط
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
جاده
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
off line
قطع
off line
منفصل
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line
ردیف
line
رشته بند
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
خط
line
پوشاندن
line up
ردیف ایستادن تیم
line
ریسمان
line
رسن
line
اراستن
line
طناب سیم
lumber's line
خط سینه ناو
lyman line
خط لیمان
mach line
موج ضربهای ضعیف
median line
میانه
marline or line
طناب کوچک دولا
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mason's line
ریسمان کار
marriage line
گواهینامه ازدواج
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer
مبدل خط
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
load line
خط بار
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
line width
پهنای خط
local line
خط محلی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line tester
ازمایش کننده خط
peaked line
خط چین
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
out line font
قلم متغیر
phantom line
خط فرضی
out line font
فونت متغیر
orienting line
خط توجیه
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
on line operation
عمل درون خطی
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
trend line
خط روند
peaked line
خط پاره پاره
pass a line
رد کردن طناب
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
penny a line
ارزان
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
new line character
دخشه تعویض سطر
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب مهار مین
neutral line
خط بی اثر
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
nonswitched line
خط غیر گزینشی
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
outhaul line
برون کش
message line
خط مخابره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com