English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English Persian
forced sale فروش قانونی
forced sale فروش اجباری
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
Other Matches
forced اجباری
forced تحمیلی
forced movement حرکت اجباری
forced withrawal عقب نشینی اجباری
forced draft هوای تحت فشار
forced draft هوای با فشار
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
forced cooling خنک سازی چیزی
forced convection تبادل حرارت اجباری
forced contract عقد مکره
forced choice گزینه- بایست
forced labor بیگاری
forced labour بیگاری
forced labour کار اجباری
forced move حرکت اجباری شطرنج
forced marching راه پیمایی اجباری
forced landing فرود اجباری
forced landing فرود اجباری هواپیما
forced oscillations نوسانهای اجباری
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
forced labor کار اجباری
forced saving پس انداز اجباری
A forced laugh. خنده زورکی
unbalanced forced کمانکش به سوی خلاء
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
forced fantasy خیال فراخوانده
forced alternating current جریان متناوب فشرده
forced flood lubrication روغنکاری تحت فشار
forced induction engine موتور کمپرسور
forced distribution rating درجه بندی با توزیع معین
forced page break قطع اجباری صفحه
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
sale قابل فروش
sale بازار فروش
for sale فروشی
sale حراج
sale بیع
sale فروش
on sale فروشی
on sale در معرض فروش گذاشته شده
public sale حراج
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
put up for sale به معرض فروش گذاشتن
whole sale dealer عمده فروشی
revocable sale بیع شرط
public sale مزایده
revocable sale بیع غیر قطعی
sale forecast پیش بینی فروش
sale department قسمت فروش
sale department بخش فروش
sale commission کارمزد فروش
sale by auction فروش به وسیله حراج
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sale by auction حراج
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
sale manager مدیر فروش
sale short معامله سلف کردن
sale price قیمت حراج
sale quota سهمیه فروش
sale short پیش فروش کردن
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
short sale پیش فروشی
short sale سلم فروشی
short sale معامله سلف
short sale بیع سلف پیش فروشی
short sale سلم
sale price قیمت فروش
sale or return فروش یااعاده
jumble sale فروشگاهخیریهلوازم دستدوم
sale tax مالیات بر فروش
whole sale trade عمده فروشی
white sale فروش ملافه و اجناس ذرعی
white sale <idiom> حراج حوله ،پارچه کتان
to put to sale بمعرض فروش گذاشتن
to expose to sale درمعرض فروش گذاشتن
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
sale or return فروش یا عودت
spot sale فروش نقد
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
clearance sale فروش به منظور تصفیه حراج
conditions of sale شرایط اساسی معامله
consequence of a sale اثار بیع
contract of sale قرارداد فروش
contract of sale عقد بیع
credit sale فروش نسیه
credit sale اعتبار در معامله
credit sale فروش قسطی
credit sale فروش غیرنقدی
conditional sale بیع شرط
cash sale بیع نقد
cash sale فروش نقدی
at the moment of the sale حین البیع
at the time of the sale حین البیع
at the point of sale در نقطه فروش
auction sale فروش به وسیله حراج
bill of sale صورت فروش
bill of sale فاکتور
bill of sale سند فروش
bill of sale بیع نامه
credit sale نسیه فروختن
credit sale بیع نسیه
invalid sale بیع فاسد
irrevocable sale بیع قطعی
irrevocable sale بیع منجز
object of sale مبیع
object of sale کالا
object of sale مثمن
offer for sale پیشنهاد جهت فروش
particulars of sale اوصاف مبیع
forward sale بیع سلم
deed of sale بیع نامه
deed of sale سند فروش
fire sale فروش مال التجاره حریق زده
particulars of sale شروط و مواعدعقد بیع
forward sale نسیه فروختن
auction sale مزایده فروش
forward sale پیش فروش
forward sale بیع سلف
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
point of sale terminal ترمینال فروش اطلاعات
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
car boot sale فروشاجزایکوچکاتومبیل
sale on a large scale فروش زیاد
sale of coins against other coins بیع صرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com