English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
forced saving پس انداز اجباری
Other Matches
forced اجباری
forced تحمیلی
forced landing فرود اجباری هواپیما
forced labour کار اجباری
forced labour بیگاری
forced labor بیگاری
forced labor کار اجباری
forced fantasy خیال فراخوانده
forced draft هوای تحت فشار
forced draft هوای با فشار
forced landing فرود اجباری
forced marching راه پیمایی اجباری
A forced laugh. خنده زورکی
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
unbalanced forced کمانکش به سوی خلاء
forced withrawal عقب نشینی اجباری
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
forced sale فروش اجباری
forced sale فروش قانونی
forced oscillations نوسانهای اجباری
forced movement حرکت اجباری
forced move حرکت اجباری شطرنج
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
forced cooling خنک سازی چیزی
forced choice گزینه- بایست
forced convection تبادل حرارت اجباری
forced contract عقد مکره
forced page break قطع اجباری صفحه
forced alternating current جریان متناوب فشرده
forced induction engine موتور کمپرسور
forced flood lubrication روغنکاری تحت فشار
forced distribution rating درجه بندی با توزیع معین
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
saving پس انداز
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
saving صرفه جویی
saving نجارت دهنده
saving رستگار کننده پس انداز
saving motive انگیزه پس انداز
saving institutions موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
saving function صورت مقدار پس انداز درامدشخص
saving function تابع پس انداز
saving equation معادله پس انداز
saving bank بانک پس انداز
saving account حساب پس انداز
saving rate نرخ پس انداز
saving ratio نسبت پس انداز
saving your reverence دورازجناب شما
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
saving grace وجدان
face-saving مراعات کنندهی فواهر
face-saving آبرو نگهدار
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
theory of saving نظریه مربوط به پس انداز
theory of saving نظریه پس انداز
rate of saving نرخ پس انداز
private saving پس انداز خصوصی
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
labour saving کار کم کن رنج گاه
actual saving پس انداز واقعی
aggregate saving پس انداز کل
compulsory saving پس انداز اجباری
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
ex ante saving پس انداز
ex ante saving پیش بینی شده
ex post saving پس انداز
ex post saving واقعی
labour-saving کار کم کن رنج گاه
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
negative saving پس انداز منفی
intended saving پس انداز مورد انتظار
labor saving کاراندوز
personal saving پس انداز شخصی
permanent saving پس انداز دائمی
national saving پس انداز ملی
net saving پس انداز خالص
net business saving پس انداز خالص شرکتها
saving and loan associations شرکتهای پس انداز و وام
energy saving bulb حبابحافظانرژی
soil saving dam سد محافظ خاک
daylight saving time ساعت تابستانی
daylight saving time افزودن یک ساعت بر ساعات روز
capital saving technique فن تولید سرمایه اندوز
labor saving techinque فن کاراندوز
labor saving devices ابزارهای کاراندوز
wealth saving relationship رابطه ثروت و پس انداز
Saving your presence . present company excepted . بلانسبت شما !
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com