English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
forward bias پیشقدر به جلو
Other Matches
bias اریبی
bias سوداری
bias سو گیری
bias تورش
bias سمت گیری
bias پیشقدر
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias بیک طرف متمایل کردن
bias طرفداری تعصب
bias اریب
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
c bias ولت شبکه
self bias ولت شبکه خودکار
bias مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
bias انحراف نتایج آماری از سطح مرجع
bias سطح مرجع الکتریکی
bias ولتاژ بایاس
bias بایاس
bias ولتاژ معین قرار دادن
bias ولتاژ قبلی دادن
bias بایاس کردن
bias تمایل بیک طرف
to out bias اریب بریدن
bias ولت شبکه
zero bias ولت شبکه صفر
grid bias ولت شبکه
interviewer bias سوگیری پرسشگر
negative bias ولت شبکه منفی
reverse bias تغذیه معکوس
sampling bias سوداری نمونه گیری
automatic c bias ولت شبکه خودکار
spacing bias پیشقدر فاصله
test bias سوداری ازمون
bias cell پیل ولت شبکه
bias distortion اعوجاج پیشقدری
bias error خطایی با علامت و بزرگی ثابت
grid bias پلاریزاسیون شبکه
electrode bias ولتاژ استراحت
grid bias پتانسیل شبکه ولتاژ شبکه
grid bias ولتاژپلاریزاسیون شبکه بایاس شبکه
exponent bias پیشقدر نمایی
reverse bias پیشقدر معکوس
grid bias supply تولید ولتاژ شبکه
grid bias battery پیل پلاریزاسیون شبکه باطری شبکه پیل پلاریزاسیون
grid bias battery باطری بایاس شبکه
grid bias modulation مدولاسیون شبکه
grid bias resistance مقاومت کاتد
grid bias resistance مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
input bias current جریان بایاس ورودی
input bias current جریان ارام اولیه
high frequency bias بایاس فرکانس بالا
critical grid bias ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
grid bias supply منبع ولتاژشبکه
grid bias cell پیل ولت شبکه
grid bias voltage generation تولید ولتاژ بایاس شبکه
forward-looking پیشرو
forward-looking مترقی
to help forward پیش بردن
forward-looking نوگرا
forward-looking پیشاندیش
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
forward-looking آیندهنگر
to look forward to استقبال کردن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to help forward جلو انداختن
to look forward جلو
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward-looking نوگرایانه
forward-looking آیندهنگرانه
no. 8 forward محاجمشماره8
to go forward جلورفتن
to look forward to something منتظر چیزی شدن
right forward پیشروراست
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
to go forward پیش رفتن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
look forward انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward به جلو
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward جسور
forward عمل پل
forward فرمان پیش پیش
forward به پیش
forward به سمت سینه
forward مهاجم
forward فوروارد
forward جلو قایق
forward سلف
forward بیع سلف
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
outside forward بازیگر گوش
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward جلوانداختن
forward پیش
forward جلو
forward جلوی گستاخ
forward ببعد
forward ارسال کردن
forward فرستادن رساندن
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
power forward فوروارد قوی
store and forward ذخیره و ارسال
bring forward تولید کردن
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
to carry forward منقول ساختن
bring forward معرفی کردن
freight forward پس کرایه
to bring forward بصفحه دیگربردن
put forward مطرح کردن
put forward جلو بردن
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
right wing forward پیشرو دست راست
brought forward منقول ازصفحه پیش
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
bring forward ارائه دادن
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
carriage forward پس کرایه
set forward فشار پیشروی
shift forward انتقال به جلو
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
bring forward نظرکردن به
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
put forward جلوانداختن
store and forward انبارش و ارسال
centre forward مرکز
fast-forward جلو زدن فیلم
forward position موقعیت رو به جلو
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
forward spring اسپرینگ سینه
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward فوروارد گوش
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
fast forward جلوبر
forward swing تاباولیه
forward/reverse جلو/عقببرنده
left forward فورواردچپ
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward reference ارجاع به جلو
forward reaction واکنش رفت
forward rate نرخ سلف
forward purchasing پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchase پیش خرید
forward purchase خرید سلف
forward purchase معامله سلف
forward resistance مقاومت مستقیم
forward sale پیش فروش
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward sales پیش فروش
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales فروش سلف
forward sale بیع سلم
forward sale بیع سلف
forward sale نسیه فروختن
forward post پستهای دیده ور جلو
forward post پست استراق سمع جلو
forward lap پوشش جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward echelon رده جلو
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward lap باله جلو
forward march قدم رو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward slip پیش افتادگی
forward slope شیب جلو
oars forward پارو به جلو
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com