Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
forward breast
طناب شماره دو
Other Matches
breast
سینه بسینه شدن
breast
چوب افقی پایین دار
[قالی]
breast
نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breast
وجدان
breast
افکار
breast
اغوش
breast
پستان
breast
سینه
breast
برابر
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast
باسینه دفاع کردن
breast
نورد پایین
breast
زیر دار
[قالی]
Chicken breast.
سینه مرغ (غذا )
breast board
سینه بندی تونل
breast plate
سینه بند اسب
breast plate
زره سینه
breast bone
استخوان سینه
breast bone
عظیم قص
breast drill
نوعی دریل دارای مته بزرگ
breast pin
سنجاق کراوات
breast work
خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
chicken breast
قوزسینه
chicken breast
برامدگی عظم قص یا استخوان سینه
To beat ones breast.
سینه زدن
breast dart
پیلی
breast collar
بنداتصالاسببهگاری
breast beam
میلهیبرابر
breast-feeds
با پستان شیردادن
breast-feeds
شیر پستان دادن
breast-feed
شیر پستان دادن
breast-fed
با پستان شیردادن
breast-fed
شیر پستان دادن
to breast the tape
مسابقه دورابردن
pigeon breast
برامدگی جناغ سینه
pigeon breast
سینه کفتری
he beat his breast
او به سینه خودزد
furnace breast
سردر کوره
breast-feed
با پستان شیردادن
chimney-breast
[بالای دیوار شومینه به سمت دودکش]
aft breast
طناب شماره پنج
breast-feeding
تغذیه پستانی
breast feeding
تغذیه پستانی
chimney breast
سینه بخاری
breast band
پیش بند
envy rankled in his breast
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
forward-looking
آیندهنگرانه
forward-looking
پیشرو
forward
جلوانداختن
forward
فرستادن رساندن
forward
جسور
forward
بیع سلف
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
no. 8 forward
محاجمشماره8
forward
جلوی گستاخ
forward
ببعد
forward-looking
نوگرایانه
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
forward
جلو قایق
forward-looking
مترقی
forward-looking
نوگرا
forward-looking
پیشاندیش
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to
انتظار داشتن
to look forward to
استقبال کردن
to help forward
پیش بردن
to go forward
جلورفتن
to look forward
جلو
to go forward
پیش رفتن
forward
به سمت سینه
forward
به پیش
forward
فرمان پیش پیش
forward
به جلو
forward
ارسال کردن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward-looking
آیندهنگر
to help forward
جلو انداختن
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
forward
عمل پل
look forward
انتظار چیزی را داشتن
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
right forward
پیشروراست
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
forward
فوروارد
forward
مهاجم
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
پیش
forward
جلو
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
سلف
outside forward
بازیگر گوش
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
to carry forward
منقول ساختن
prop forward
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
right wing forward
پیشرو دست راست
store and forward
انبارش و ارسال
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
to bring forward
بصفحه دیگربردن
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shift forward
انتقال به جلو
put forward
جلوانداختن
put forward
جلو بردن
put forward
مطرح کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
set forward
فشار پیشروی
store and forward
ذخیره و ارسال
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
forward slip
پیش افتادگی
forward station
پاسگاه جلویی
fast-forward
جلو زدن فیلم
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
forward position
موقعیت رو به جلو
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
left forward
فورواردچپ
to put forward
پیش اوردن
to put forward
جلوه دادن
to put forward
برجسته نمودارکردن
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
trim forward
نشست سینه
trim forward
stem by trim :syn
wing forward
فوروارد گوش
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
centre forward
مرکز
fast forward
جلوبر
forward swing
تاباولیه
forward/reverse
جلو/عقببرنده
forward post
پستهای دیده ور جلو
forward lap
پوشش جلو
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward echelon
رده جلو
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery
تحویل دراینده
forward delivery
تحویل به وعده
forward dealing
معامله به وعده
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
forward lap
باله جلو
forward march
قدم رو
forward post
پست استراق سمع جلو
forward pointer
اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward observer
دیدبان مقدم
forward observer
دیدبان جلو
forward motion
جنبش پیشرو
forward mode
افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward cast
پرتاب نخ ماهیگیری
carrige forward
پس کرایه
carriage forward
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward
کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward
پس کرایه
brought forward
منقول ازصفحه پیش
bring forward
ارائه دادن
bring forward
نظرکردن به
bring forward
تولید کردن
bring forward
معرفی کردن
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward
منقول ساختن
forward bias
پیشقدر به جلو
forward association
تداعی رو به جلو
forward area
منطقه جلوی رزم
forward area
منطقه جلو
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
carry forward
مبلغ منقول
freight forward
پس کرایه
oars forward
پارو به جلو
forward spring
طناب شماره سه
forward slope
شیب متمایل به جلو
power forward
فوروارد قوی
forward slope
شیب جلو
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward sales
پیش فروش
forward sales
فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward spring
اسپرینگ سینه
forward station
ایستگاه جلو
forward turret
توپ سینه
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
move forward
جلو کشیدن
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com