Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
forward chaining	روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
Other Matches
chaining	ذخیره سازی یک رکورد که آدرس بعدی در لیست را دارد
chaining	زنجیرهای
chaining	اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
chaining	به این ترتیب برنامههای بزرگتر فرفیت حافظه نیز قابل اجرا هستند
chaining	جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است
chaining	اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
chaining	زنجیرهای کردن
data chaining	فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
backward chaining	زنجیرهای کردن وارونه
backward chaining	روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
backward chaining	زنجیره پسرو
chaining search	جستجوی زنجیرهای
program chaining	اتصال برنامه
to look forward to something	منتظر چیزی شدن
forward-looking	مترقی
forward-looking	پیشاندیش
to look forward to something	با خوشحالی منتظر چیزی شدن
I'm looking forward to seeing you again.	منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to go forward	پیش رفتن
Looking forward to it	پیشبینی اش میکنم [میشود]
I look forward to seeing you.	خوشحالم میشم که ببینمت.
look forward	انتظار چیزی را داشتن
right forward	پیشروراست
to go forward	جلورفتن
to help forward	پیش بردن
to help forward	جلو انداختن
to look forward	جلو
to look forward	نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to	انتظار داشتن
to look forward to	استقبال کردن
forward-looking	آیندهنگر
forward-looking	نوگرا
forward-looking	پیشرو
forward-looking	نوگرایانه
forward-looking	آیندهنگرانه
no. 8 forward	محاجمشماره8
look forward to something <idiom>	را لذت پیش بینی کردن
forward tell	انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward	جسور
forward	جلو قایق
forward	عمل پل
forward	روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward	جلوی گستاخ
forward	نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward	بیع سلف
forward	سلف
forward	فوروارد
forward	به سمت سینه
forward	به پیش
forward	فرمان پیش پیش
forward	به جلو
forward	ارسال کردن
forward	بازی کن ردیف جلو به جلو
forward	جلوانداختن
forward	که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward	ببعد
forward	ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
to look forward to something	انتظار چیزی را داشتن
forward	جلو
forward	پیش
forward	فرستادن رساندن
forward	مهاجم
forward	حرکت به جلو یا مقابل
outside forward	بازیگر گوش
shift forward	انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
store and forward	انبارش و ارسال
store and forward	ذخیره و ارسال
throw forward	بردن غیرمجاز توپ به جلو
push along forward	راه خود را باعجله تعقیب کردن
put forward	جلوانداختن
power forward	مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
lock forward	هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
from this time forward	ازاین ببعد
from this time forward	زین سپس
to bring forward	بصفحه دیگربردن
put forward	جلو بردن
shift forward	انتقال به جلو
power forward	فوروارد قوی
right wing forward	پیشرو دست راست
oars forward	پارو به جلو
number forward	مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
prop forward	هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
move forward	جلو کشیدن
roll forward	تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
loose forward	مهاجم تک رو پشت خط تجمع
put forward	مطرح کردن
set forward	جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
set forward	فشار پیشروی
roll forward	, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
to carry forward	منقول ساختن
to take a step forward	گامی سوی جلو برداشتن
He took a few steps forward .	چند قدم جلو آمد
fast-forward	جلو زدن فیلم
to take a step forward	یک قدم پیش نهادن
forward position	موقعیت رو به جلو
I'm really looking forward to the weekend.	من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
to look forward to something excitedly	با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something	با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I'm looking forward to your next email.	من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon.	من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Come forward a little (little bit)more.	یک قدری دیگه بیا جلو
left forward	فورواردچپ
forward/reverse	جلو/عقببرنده
to put forward	پیش اوردن
to put forward	جلوه دادن
to put forward	برجسته نمودارکردن
trim forward	نشست سینه
trim forward	stem by trim :syn
wing forward	فوروارد گوش
wing forward	هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
centre forward	مرکز
fast forward	جلوبر
forward swing	تاباولیه
bring forward	معرفی کردن
forward dive	شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery	تحویل دراینده
forward delivery	تحویل به وعده
forward dealing	معامله به وعده
forward current	جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance	برق رسانایی مستقیم
forward cast	پرتاب نخ ماهیگیری
forward breast	طناب شماره دو
forward echelon	رده جلو
forward echelon	رده جلوی نبرد
forward observer	دیدبان مقدم
forward observer	دیدبان جلو
forward motion	جنبش پیشرو
forward mode	افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march	فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march	قدم رو
forward lap	باله جلو
forward lap	پوشش جلو
forward bias	پیشقدر به جلو
forward association	تداعی رو به جلو
carrige forward	پس کرایه
carriage forward	هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward	کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward	پس کرایه
brought forward	منقول ازصفحه پیش
bring forward	ارائه دادن
bring forward	نظرکردن به
bring forward	تولید کردن
carrige forward	کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward	منقول ساختن
forward area	منطقه جلوی رزم
forward area	منطقه جلو
freight forward	پس کرایه
charges forward	هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward	بازیگر نوک حمله
center forward	نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward	سانترفوروارد
carry forward	مبلغ منقول
forward slip	جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward sale	پیش فروش
forward sale	نسیه فروختن
forward sale	بیع سلف
forward station	پاسگاه جلویی
forward slip	پیش افتادگی
forward sale	بیع سلم
forward station	ایستگاه جلو
forward spring	اسپرینگ سینه
forward spring	طناب شماره سه
forward slope	شیب متمایل به جلو
forward sales	فروش سلف
forward slope	شیب جلو
forward sales	پیش فروش
forward seat	حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward turret	توپ سینه
forward voltage	ولتاژ مستقیم
forward resistance	مقاومت مستقیم
forward pointer	اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post	پست استراق سمع جلو
forward post	پستهای دیده ور جلو
forward purchase	معامله سلف
forward sales	فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward purchase	خرید سلف
forward purchase	پیش خرید
forward purchasing	سلف خری
forward overlap	پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward reference	ارجاع به جلو
from this time forward	ازاین پس
forward purchasing	پیش خرید
forward reaction	واکنش رفت
forward rate	نرخ سلف
My sister says she's looking forward to meeting you.	خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
forward steering position	wheelhouse
I look forward to receiving your reply.	من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
make a forward purchase	سلف خریدن
to put one's best foot forward <idiom>	از دل و جان مایه گذاشتن
forward command post	پست فرماندهی جلو
forward slide change	تعویضاسلایدجلویی
fast-forward button	دکمهجلوبر
fast forward key	کلیدجلوبرندهسریع
forward defense area	منطقه پدافند جلو
forward defense area	منطقه پدافندی جلو
voice store and forward	ذخیره و ارسال صدا
to date a letter forward	کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
to set the clock forward	ساعت را جلو آوردن
forward command post	پاسگاه مقدم
forward bow spring	فنر جلوی سینه کشتی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com