Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
forward dealing
معامله به وعده
Other Matches
dealing
خرید و فروش
Do you know who you are dealing with?
میدانی با کی طرفی ؟
course of dealing
دوره خرید و فروش
course of dealing
زمان انجام معامله
course of dealing
دوره مذاکرات خرید
dealing
معامله
dealing
داد و ستد معامله
dealing
سر وکارداشتن
dealing
رفتار
dealing
طرزرفتار
dealing
خریدوفروش و معامله
dealing
تقسیم
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
double-dealing
دوروئی
wheeling and dealing
رسیدنبههدفبههرطریقممکن
I have stopped dealing with him .
دیگربا اومعامله نمی کنم
dealing for money
معاملات پولی
double dealing
حقه بازی
dealing in futures
معامله سلف
dealing arrangments
نحوه توزیع
double dealing
دورویی
plain dealing
درست
plain dealing
بیرپا
plain dealing
بازی
plain dealing
سودای درست
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
double-dealing
تزویر
plain dealing
راست
option dealing
سفته بازی روی ترقی سهام
option dealing
معاملات اختیاری
dealing in slaves
برده فروشی
retail dealing
خرده فروشی
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
to look forward to
انتظار داشتن
outside forward
بازیگر گوش
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to go forward
پیش رفتن
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
to go forward
جلورفتن
to help forward
پیش بردن
to help forward
جلو انداختن
to look forward
جلو
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to
استقبال کردن
forward-looking
آیندهنگر
forward-looking
پیشاندیش
forward-looking
نوگرا
forward-looking
پیشرو
forward-looking
نوگرایانه
right forward
پیشروراست
forward-looking
آیندهنگرانه
no. 8 forward
محاجمشماره8
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
forward
جلو
forward
مهاجم
forward
فوروارد
forward
جلو قایق
forward
سلف
forward
بیع سلف
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
عمل پل
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward
به سمت سینه
forward
به پیش
forward
پیش
forward
ببعد
forward
جلوی گستاخ
forward
جسور
forward
فرستادن رساندن
forward
جلوانداختن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward
به جلو
forward
فرمان پیش پیش
forward
حرکت به جلو یا مقابل
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
forward
ارسال کردن
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward-looking
مترقی
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
fast-forward
جلو زدن فیلم
put forward
جلوانداختن
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
right wing forward
پیشرو دست راست
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
set forward
فشار پیشروی
put forward
جلو بردن
put forward
مطرح کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
oars forward
پارو به جلو
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
power forward
فوروارد قوی
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
prop forward
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
shift forward
انتقال به جلو
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
store and forward
انبارش و ارسال
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
trim forward
نشست سینه
trim forward
stem by trim :syn
wing forward
فوروارد گوش
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
forward/reverse
جلو/عقببرنده
forward swing
تاباولیه
fast forward
جلوبر
centre forward
مرکز
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to put forward
برجسته نمودارکردن
to put forward
جلوه دادن
store and forward
ذخیره و ارسال
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
to bring forward
بصفحه دیگربردن
to carry forward
منقول ساختن
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
left forward
فورواردچپ
to put forward
پیش اوردن
forward position
موقعیت رو به جلو
move forward
جلو کشیدن
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward echelon
رده جلو
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery
تحویل دراینده
forward delivery
تحویل به وعده
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward cast
پرتاب نخ ماهیگیری
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward lap
پوشش جلو
forward lap
باله جلو
forward observer
دیدبان مقدم
forward observer
دیدبان جلو
forward motion
جنبش پیشرو
forward mode
افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march
قدم رو
forward breast
طناب شماره دو
forward bias
پیشقدر به جلو
carrige forward
پس کرایه
carriage forward
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward
کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward
پس کرایه
brought forward
منقول ازصفحه پیش
bring forward
ارائه دادن
bring forward
نظرکردن به
bring forward
تولید کردن
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward
منقول ساختن
carry forward
مبلغ منقول
forward association
تداعی رو به جلو
forward area
منطقه جلوی رزم
forward area
منطقه جلو
freight forward
پس کرایه
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
bring forward
معرفی کردن
forward pointer
اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward spring
طناب شماره سه
from this time forward
زین سپس
from this time forward
ازاین ببعد
forward sales
فروش سلف
forward slope
شیب متمایل به جلو
forward sales
فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales
پیش فروش
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
from this time forward
ازاین پس
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward slip
پیش افتادگی
forward turret
توپ سینه
forward station
پاسگاه جلویی
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward station
ایستگاه جلو
forward slope
شیب جلو
forward spring
اسپرینگ سینه
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
forward post
پست استراق سمع جلو
forward post
پستهای دیده ور جلو
forward purchase
معامله سلف
forward purchase
خرید سلف
forward purchase
پیش خرید
forward purchasing
سلف خری
forward purchasing
پیش خرید
forward sale
نسیه فروختن
forward rate
نرخ سلف
forward reaction
واکنش رفت
forward reference
ارجاع به جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com