Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
forward purchase
معامله سلف
forward purchase
خرید سلف
forward purchase
پیش خرید
Search result with all words
make a forward purchase
سلف خریدن
Other Matches
purchase
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase
اشتراء
purchase
خریداری
purchase
شراء
purchase
ابتیاع
purchase
خرید خریداری کردن
purchase
درامدسالیانه زمین
purchase
خرید
purchase
خریدن
purchase
خریداری کردن
counter purchase
تهاتر
counter purchase
خرید متقابل
conditions of purchase
شرایط خرید
purchase order
دستور خرید
collaborative purchase
خرید با تشریک مساعی
purchase order
سفارش خرید
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
purchase rate
نرخ خرید
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
purchase requisition
درخواست خرید
ratchet purchase
جرثقیل جغجغهای
regional purchase
خرید محلی
regional purchase
خرید از داخل منطقه پادگانی
counter purchase
داد وستد متقابل
credit purchase
خرید نسیه
purchase money
قیمت جنس
local purchase
خرید از محل
offer to purchase
پیشنهاد خرید
offer to purchase
پیشنهاد جهت خرید
open purchase
خرید از بازار ازاد
purchase by a deed
قباله کردن
purchase by a deed
با سند خریدن
purchase description
خصوصیات جنس مورد نیازخرید
purchase element
نیروی منتجه
purchase element
عامل منتجه بار نهائی
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
purchase journal
دفترخرید روزانه
purchase ledger
دفتر بزرگ خرید
purchase ledger
دفتر کل خریدها
purchase money
در CL ثمن
local purchase
خرید محلی
open purchase
خرید ازاد
purchase price
راس المال
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
cost purchase
راس المال
to make a purchase
خرید کردن
two fold purchase
تاکل دو قرقرهای دو شیاره
basket purchase
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
collaborative purchase
خریدتعاونی
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
advance purchase
خرید سلف
purchase tax
مالیات بر معاملات
hire purchase
اجاره به شرط تملیک
hire purchase
خرید اقساطی
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
double purchase pulley
غرغرهای که دو طناب خورداشته باشد
purchase notice agreements
پیمان خرید
lump sum purchase
خرید یکجا
lump sum purchase
خرید کلی
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
arresting system purchase element
وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
to go forward
جلورفتن
to go forward
پیش رفتن
right forward
پیشروراست
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
forward-looking
نوگرا
to look forward to
انتظار داشتن
to look forward to
استقبال کردن
forward-looking
آیندهنگر
forward-looking
پیشاندیش
forward-looking
مترقی
forward-looking
پیشرو
forward-looking
نوگرایانه
to look forward
جلو
forward-looking
آیندهنگرانه
no. 8 forward
محاجمشماره8
to help forward
جلو انداختن
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
to help forward
پیش بردن
forward
ارسال کردن
forward
جلوانداختن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forward
به جلو
forward
عمل پل
forward
فرمان پیش پیش
forward
به پیش
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
جلوی گستاخ
forward
بیع سلف
forward
به سمت سینه
forward
فوروارد
forward
جلو قایق
forward
فرستادن رساندن
forward
جسور
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
outside forward
بازیگر گوش
forward
جلو
forward
پیش
forward
مهاجم
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward
سلف
forward
ببعد
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
bring forward
تولید کردن
bring forward
نظرکردن به
store and forward
ذخیره و ارسال
bring forward
ارائه دادن
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
brought forward
منقول ازصفحه پیش
store and forward
انبارش و ارسال
shift forward
انتقال به جلو
to bring forward
بصفحه دیگربردن
to carry forward
منقول ساختن
set forward
فشار پیشروی
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
put forward
مطرح کردن
put forward
جلو بردن
put forward
جلوانداختن
carrige forward
پس کرایه
fast forward
جلوبر
carriage forward
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward
پس کرایه
right wing forward
پیشرو دست راست
carriage forward
کرایه در مقصدپرداخت میشود
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
carry forward
منقول ساختن
bring forward
معرفی کردن
freight forward
پس کرایه
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
fast-forward
جلو زدن فیلم
forward position
موقعیت رو به جلو
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
left forward
فورواردچپ
forward/reverse
جلو/عقببرنده
wing forward
فوروارد گوش
to put forward
پیش اوردن
to put forward
جلوه دادن
to put forward
برجسته نمودارکردن
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
trim forward
نشست سینه
trim forward
stem by trim :syn
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
centre forward
مرکز
forward swing
تاباولیه
carry forward
مبلغ منقول
from this time forward
ازاین پس
forward slip
پیش افتادگی
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward sales
پیش فروش
forward sales
فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales
فروش سلف
forward sale
بیع سلم
forward sale
بیع سلف
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slope
شیب جلو
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward turret
توپ سینه
forward echelon
رده جلو
forward station
پاسگاه جلویی
forward station
ایستگاه جلو
forward spring
اسپرینگ سینه
forward spring
طناب شماره سه
forward slope
شیب متمایل به جلو
forward sale
نسیه فروختن
forward sale
پیش فروش
forward resistance
مقاومت مستقیم
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward observer
دیدبان مقدم
forward observer
دیدبان جلو
forward lap
باله جلو
forward mode
افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
forward pointer
اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post
پست استراق سمع جلو
forward reference
ارجاع به جلو
forward reaction
واکنش رفت
forward rate
نرخ سلف
forward purchasing
پیش خرید
forward purchasing
سلف خری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com