Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
forward slide change
تعویضاسلایدجلویی
Other Matches
reverse slide change
تعویضاسلایدوارونه
slide
صفحه لغزنده چهارچوب
slide
سرسره گهواره توپ
slide
اسلاید
slide
سریدن
slide
لغزیدن
slide
پس وپیش رونده
slide
سرخونده
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slide
سورتمه
slide
اسباب لغزنده
slide
ریل لغزنده سرسره
slide
خط کش
slide in
کشویی
slide in
توسراندنی
slide
حرکت به آرامی روی یک سطح
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide
لیزخوردن ازپهلو
slide
غلاف متحرک
slide
طوقه لغزنده
slide
کشو
slide
سرسره
slide
سراشیبی ریزش
slide
سرازیری
slide
لغزش
slide
حرکت از پهلو
slide
سر سراندن
adjustment slide
فلز متحرک
third valve slide
سومیندریچهسرنده
tuning slide
دریچهتولیدآهنگ
slide rules
خط کش مهندسی
slide rules
خط کش ریاضی
slide wire
سیم لغزان
slide rule
خط کش ریاضی
slide rule
خط کش مهندسی
slide rule
خط کش محاسبه
back slide
لغزش به عقب
back slide
منحرف شدن از مسیر
back slide
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
cutter slide
لغزنده فرز
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
control slide
غلتگاه کنترل
control slide
کشوی کنترل
slide projector
برنامهاسلاید
entrance slide
سراشیبیورودی
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
variable slide
طول عقب نشینی متغیر
first valve slide
اولیندریچهسرنده
glass slide
اسلایدشیشهای
left slide
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
slide plate
صفحهلغزان
slide mount
شیشهرویاسلاید
slide magazine
جعبهاسلاید
slide slip
سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slide chair
مقرغلافمتحرک
second valve slide
دومیندریچهسرنده
bottom slide
لغزنده زیرین
slide-bar
مانعسرخوردن
slide show
نمایش اسلاید
power slide
لغزش به کنار در پیچ مسیر
slide chasse
حرکت با یک پا بجلو و فشار
slide valve
دریچه متحرکی که باز وبسته میشود
slide valve
دریچه کشویی
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
slide rules
خط کش محاسبه
slide valve
دریچه متحرک
slide valve
سوپاپ متحرک
slide aperture
شکاف درجه
to slide to the side
به آنطرف سریدن
slide
[for children]
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
slide wire potentiometer
پتانسیومتر با سیم لغزان
slide wire bridge
پل ویتستن لغزان
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
slide show package
بسته نمایش اسلاید
nautical slide rule
خط کش محاسبه دریایی
azimuth adjustment slide rule
خط کش محاسبات تنظیم گرا
power-off/slide-select bar
دکمهاتخابگراسلاید
change
تغییر کردن تغییر دادن
change
معاوضه
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
change
تغییر دادن تبدیل
change
فایل که حاوی رکوردهایی برای بهنگام سازی فایل اصلی است
to change for the better
تبدیل به بهترشدن
to change for the better
بهترشدن
change
تبدیل
change
تعویض مبادله
change
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
change over
انتقال بانکی
change over
تغییر روش تغییر رویه
change up
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
to change to the better
بهتر شدن
change
متفاوت ساختن چیزی
change
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
May I change this?
آیا ممکن است این را عوض کنم؟
Keep the change.
بقیه پول مال خودتان.
change
عوض کردن
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
Try to be serious for a change .
شوخی رابگذار کنار
change
پول خرد مبادله
change
تغییر
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
change over
عوض کردن
[هواپیما]
change down
به دنده سنگین حرکت کردن
change
[in something]
[from something]
تغییر
[در یا از چیزی]
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change
عوض کردن تغییردادن
change
دگرگونی
change
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change
تغییر دادن
change
معاوضه کردن خردکردن
change
تغییر کردن عوض شدن
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
small change
کم ارزش
short-change
حق کشی کردن
pressure change
تغییراتفشار
small change
پول خرد
physical change
تغییرات فیزیکی
small change
کم اهمیت
small change
ناچیز
short-change
گوشبری کردن
short-change
کلاهبرداری کردن
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
frequency change
تغییر بسامد
to change colour
رنگ برنگ شدن
to change colour
تغییر رنگ دادن
secular change
تغییر قرنی
illumination change
تعویض روشنایی
oil change
تعویض روغن
isothermal change
تغییرات هم دما
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
quick change
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
susceptible of change
مستعد تغییر
speed change
تغییر سرعت یا تعویض عده دور
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
to change ones condition
عروسی کردن
short-change
کش رفتن
short-change
کمتر پول دادن
short-change
مغبون کردن
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
susceptible of change
تغییر پذیر
transaction on change
معامله در بورس
to undergo a change
تغییر یافتن
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
to chop and change
دو دل بودن
to change the tack
تغییر رویه دادن
to change ones mind
منصرف شدن
to change ones mind
تغییر رای دادن
to change ones condition
زن گرفتن شوهرکردن
minor change
خرد تغییر
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
Would you change the lamp please?
آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
change in pennies
پول خردبه پنی
to leave everything as it is
[not to change anything]
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
aspect change
تغییرمنظر هدف از دید رادار
aspect change
تغییرات منظری هدف
agent de change
دلال ارزی
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of life
یائسگی
Would you change the tyre please?
آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
change beat
تبادل ضربه
change court
تعویض زمین
change gear
چرخ دندانه تبدیل
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
change hands
دست بدست رفتن
to change hands
دست بدست رفتن
change in demand
تغییر تقاضا
change in supply
تغییر عرضه
change lever
اهرم تغییر دهنده
change of clothes
جامه واگردان
change of curvature
تغییر انحنا
change of curvature
دگر خم
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
design change
تغییر طرح
design change
تغییر شکل کالا
dimensional change
تغییر اندازه
ecological change
دگرگونی بوم شناختی
ecological change
تغییربوم شناختی
eutectic change
تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
change (one's) tune
<idiom>
تغیر نظر
change (one's) mind
<idiom>
مغز کسی را شستشو دادن
change of heart
<idiom>
تغیر عقیده دادن
Go and change your trousers.
برو شلوارت را عوض کن
change of service
تعویض سرویس والیبال
to change somebody's ways
رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
change over switch
کلید تبدیل
change of station
انتقال تعویض محل خدمت
change spin
چرخیدن با تغییر پا
change of station
تغییر محل ماموریت
change of speed
تغییر سرعت
counter-change
نقش شطرنجی
change of scene
تغییرمنظره
change of place
تغییر مکان
frequency change
تبدیل بسامد
change over contact
کنتاکت تغییر دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com