English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
foul bill of lading بارنامه نادرست
foul bill of lading بارنامه مشروط
Other Matches
bill of lading ستمی کشتی
bill of lading بار نامه
through bill of lading بارنامه سراسری
bill of lading بار نامه کشتی
bill of lading بارنامه
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading بارنامه بی نقص
railway bill of lading بارنامه راه اهن
dirty bill od lading بارنامه مشروط
dirty bill od lading بارنامه مغشوش
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of lading بارنامه بی نقض
inland waterway bill of lading بارنامه ابراه داخلی
fiata combined transport bill of lading بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
lading بارکشتی
lading بار
lading بار کشتی
lading بارگیری عمل بار کردن
lading محموله
foul up <idiom> با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
foul-up درهم و برهمی
foul-up خیطی
foul-up افتضاح
foul-up ندانمکاری
foul-up درهم گوریدگی
foul حیله
foul out اخراج
foul رسوب
foul گیر کردن
foul گیرکردن نارو زدن
foul بهم خوردن
foul چرک شدن
foul گوریده کردن
foul لکه دارکردن
foul ناپاک کردن
foul بازی بیقاعده
foul جرزنی
foul خلاف طوفانی
foul نادرست
foul ملعون غلط
foul شنیع
foul پلید
foul ناپاک
foul رسوب کردن
foul نخ ماهیگیری اشفته
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul خطا
foul غلط
foul معیوب
foul گل و لای گرفتن
foul-ups خیطی
ordinary foul خطای بازی بین المللی واترپولو
technical foul خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
foul-ups درهم و برهمی
explusion foul خطای منجر به اخراج
personal foul خطای بدنی به حریف
to play foul نامردی کردن
With his foul temper. با اخلاق سگه که دارد
play foul نامردی کردن
foul-ups ندانمکاری
foul-ups افتضاح
technical foul به تاخیرانداختن بازی واترپولو
to fall foul of تصادم کردن با
to fall foul of درافتادن با
tean foul خطاهای فنی
technical foul خطای فنی
use foul language فحاشی کردن
technical foul بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
common foul خطای عادی
simultaneous foul خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
technical foul حفظ توپ واترپولوزیر اب
to play foul ناروزدن
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
play foul نارو زدن
team foul خطای مهم
foul-ups درهم گوریدگی
offensive foul خطای حمله
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
foul weather هوای نامساعد
foul weather هوای خراب
foul throw پرتاب خطای دیسک یا چکش یاوزنه
foul stomach معده پر
foul stomach رودل
foul line خط فول پرش طول
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
major foul خطای عمده
foul play ناجوانمردی
foul mouthed بدزبان
foul mouthed بد دهن
foul-mouthed بدزبان
foul-mouthed بد دهن
foul-mouthed بحاش
foul play <adj.> ناجوانمردی
foul mouthed بحاش
individual foul خطای شخصی
foul line خط فول
foul line خط پرتاب ازاد
foul language دشنام
foul copy چرک نویس
foul blow ضربه خطا
backcourt foul خطای شخصی
foul anchor لنگر گیرکرده
foul play قتل ادم کشی
foul play کار نادرست
foul play حقه
foul copy مسوده
foul ground کفه ته نشین
foul ground قسمت حاوی ته نشینهای ته دریا
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
foul house چشمی گرفته لنگر
foul language فحش
foul anchor لنگر تاب خورده
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
To foul up something . To make a mess of it . گند چیزی را با لاآوردن
We had a foul meal for lunch. نهار گندی خوردیم
to be in a bad [foul] temper کج خلق بودن
rough or foul copy چرک نویس
to be in a bad [foul] temper ترشرو بودن
to be in a bad [foul] temper تند بودن
play control foul خطا روی حریف بدون توپ
loose ball foul خطا روی حریف بدون توپ
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
got through (the bill got through the ma لایحه از مجلس گذشت
May I have my bill, please? ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill گزارش جریان دعوی
bill دادخواست
bill تهیه کردن صورتحساب
bill اسنادبازرگانی
bill قبض
bill حواله
bill بیجک
bill اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
the bill صورت حساب
The bill, please. لطفا صورت حساب.
way bill سند حمل
way bill بارنامه
way bill بارنامه راه اهن
way bill بارنامه دریایی
bill لایحه
bill صورتحساب
bill قبض صورتحساب
bill nye صورتحساب
bill نوک بنوک هم زدن
bill نوعی شمشیرپهن
to f. the bill واجدشرایط بودن
bill منقار
bill نوک
bill of e. برات
bill برات
bill اسکناس
bill صورتحساب دادن
bill سند
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
Please have my bill ready. لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
omnibus bill لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
foot the bill <idiom> پرداختن
How much is my telephone bill? صورتحساب تلفنمان چقدر میشود؟
a hefty bill صورتحساب سنگینی
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
long bill نوک دراز
members bill member
member's bill طرح قانونی
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
to bill and coo بوسه بازی کردن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
to veto a bill لایحه قانونی راردکردن
training bill برنامه اموزشی
transit bill اجازه عبور
transit bill پروانه عبور
stork's bill برگ عطر
stork's bill گل عطر
treasury bill اسناد خزانه
twin bill دو مسابقه توام در یک برنامه
to rush a bill through لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
time bill برنامه حرکت قطار
to bill and coo باهم غنج زدن
time bill سفته مدت دار
to dishonour a bill براتی را فکول کردن
through bill of exchange بارنامه سراسری
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill is undue وعده برات نرسیده است
the bill is overdraw سر رسید برات منقضی شده است
the bill has come to maturity موعد پرداخت برات منقضی شده است
usance bill برات به وعده
victualling bill پروانه حمل کالائی که درانبار گمرکی موجود باشد
stork's bill شمعدانی عطر
road bill بارنامه
retiring a bill براتی را تسویه کردن
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
protect a bill وجه براتی را تامین کردن
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
to protean a bill وجه براتی راتامین کردن
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com