English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (7 milliseconds)
English Persian
fractional pitch گام کسری
Other Matches
fractional کسری
fractional کوچک
fractional T روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
fractional مربوط به بخشهایی
fractional مربوط به بخشها
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
fractional مانیتن یک عدد اعشاری
fractional distillation تقطیر جزء به جزء
fractional damage خسارت وارده به قسمتی از وسیله
fractional crystallization تبلور جزء به جزء
fractional damage خسارت جزئی
fractional currency پول خرد
fractional error خطای نسبی
fractional h.p. motor موتور کوچک
fractional h.p. motor موتور چنداسب
fractional part جز کسری
fractional turn چرخش کسری
fractional size اندازه کسری
fractional sampling نمونه گیری مکانیکی
fractional precipitation رسوب گیری جزء به جزء
fractional rotation گردش کسری
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch upon انتخاب کردن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch قیر
pitch گام
pitch درجه
pitch پرتاب کردن
pitch زیر و بمی
pitch تن صدا
pitch خیمه زدن
pitch توپ را زدن
pitch چادرزدن
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch نصب کردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch پرتاب
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch استقرار
pitch اوج پرواز اوج
pitch سرازیری
pitch جای شیب پلکان
pitch دانگ صدا
pitch زیروبمی صدا
pitch استوارکردن
pitch ته مانده تقطیر
pitch تفاله قطران
pitch قیر اندودکردن
pitch شیب
pitch زمین بازی
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch میل
pitch قطران
pitch گام سیم پیچی
pitch زفت
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch نواک
pitch diameter قطر گام
pitch a tent <idiom> چادرزدن
pitch dark سیاه
pitch dark قیرگون
pitch dark تاریک
pitch pine شجرالقطران
pitch diameter قطر جناح
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch of arch خیز قوس
pitch of arch خیز طاق
pitch of poles گام قطبها
pitch of spiral پای پیچ
pitch pine کاج قیری
pitch diameter قطر پهلو
pitch resin لبان شامی
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
theoretical pitch گام تئوریک
winding pitch گام سیم پیچی
pitch wheel چرخکوککردن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
tooth pitch گام دندانه
tooth pitch گام شیار
track pitch فاصله شیار
standard pitch گام استاندارد
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
reverse pitch گام معکوس
pole pitch گام قطب
pitch-and-toss شیر یا خط
To pitch a tent. چادر زدن
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
track pitch گام شیار درجه شیار
pitch black خیلی سیاه
feathering pitch گام فدر
feed pitch گام پیش بری
effective pitch گام موثر
dot pitch درجه نقطه
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
diametral pitch گام قطری
diameter pitch قطر گام
cyclic pitch گام دورانی
coil pitch گام پیچک
pitch black قیرگون
character pitch type elite
character pitch pica
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
back pitch گام خور پیچک
absolute pitch زیر و بمی مطلق
pitch-black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
full pitch گام پر
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss بازی بیخ دیواری
pitch cap کلاه زفت
pitch circle دایره گام
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch a yarn قصه گفتن
mineral pitch قیر معدنی
grid pitch گام شبکه
nominal pitch گام اسمی
geometric pitch گام هندسی
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
mineral pitch اسفالت
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
pitch of armature winding گام پیچک
tough pitch copper مس چقرمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com