English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
fractional part جز کسری
Other Matches
fractional مربوط به بخشها
fractional مانیتن یک عدد اعشاری
fractional کسری
fractional کوچک
fractional مربوط به بخشهایی
fractional T روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
fractional distillation تقطیر جزء به جزء
fractional damage خسارت وارده به قسمتی از وسیله
fractional damage خسارت جزئی
fractional rotation گردش کسری
fractional error خطای نسبی
fractional h.p. motor موتور کوچک
fractional h.p. motor موتور چنداسب
fractional turn چرخش کسری
fractional size اندازه کسری
fractional sampling نمونه گیری مکانیکی
fractional crystallization تبلور جزء به جزء
fractional precipitation رسوب گیری جزء به جزء
fractional pitch گام کسری
fractional currency پول خرد
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
as part of بخشی از
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part way تا اندازهای
part way نیمه
part way بخشی از راه
A part of the whole . جزئی از کل
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
two part کاغذ
take the part of طرفداری کردن
on the other part از طرف دیگر
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part از طرف او
in part در یک قسمت
part off جدا کردن
part with each other ازهم جدا شدن
take part دخالت کردن
take part مداخله کردن شرکت کردن
take part دخالت یا شرکت کردن
take part سهیم شدن
take part سهیم بودن
in part تایک اندازه
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
for my part <adv.> از طرف من
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف تو
for your part <adv.> از طرف تو
on my part <adv.> از طرف من
for my part <adv.> از سوی من
on my part <adv.> از سوی من
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
on your part <adv.> از طرف شماها
from your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف شماها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
to take part [in] شرکت داشتن [در]
in part <idiom> تا یک اندازه
for your part <adv.> از طرف شما
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
on her part <adv.> از طرف او [زن]
for her part <adv.> از طرف او [زن]
on your part <adv.> از طرف شما
for my part من که
for the most part بیشتر
for the most part اکثرا
part سهم
part قسمت
part سهم ناحیه
better part قسمت بیشتر
part بخشی از چیزی
for my part از سهم خودم
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part عضو
part عنصر اصلی
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part بخش
part پاره
part قطعه
part جزء
part قطعه یدکی
part عضو نقطه
part مکان
part اسباب یدکی اتومبیل
part برخه
part نقش بازگیر
part جداکردن
part جدا شدن
part تفکیک کردن تفکیک شدن
part مقسوم
address part جز نشانی
part of speech بخش گفتار
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
address part جزء نشانی
flat part قسمتمسطح
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part-singing یکجورآواز
part time نیمه وقت
spare part قطعهیدک
address part جزء آدرس
To part ones hair . فرق سر باز کردن
part of speech ادات سخن
replacement part زاپاس
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
part-time برخه کاری
part-time برخه کار
part time پاره وقت
part time برخه کاری
part time برخه کار
part number شماره قطعه
part [American E] فرق سر [مدل مو]
replacement part قطعه یدکی
replacement part مضایقه
replacement part قطعه جایگزینی
part-time پاره وقت
part-time نیمه وقت
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
imaginary part جزء انگاری
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation همبستگی پارهای
part list فهرست اجزاء
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part of ship گروه بندی کار
part owners شرکا
part owners افراد شریک المال
part payment پرداخت اقساطی
part payment بیعانه قسط
part performance عقد معین
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part plan نقشه جزیی
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair فرق بازکردن
part and parcel جزء لاینفک
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
formed part بخش شکل داده شده
imaginary part جزء موهومی
hauling part قسمت متحرک
hauling part قسمت کشنده
in part payment علی الحساب
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
integral part جزء لاینفک
integral part جزء مکمل
integral part جزء لازم
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
middle part میان
middle part قسمت میانی
part learning یادگیری بخش بخش
piece part قطعه یک پارچه
standing part قسمت ثابت تاکل
component part جزء ساختمان
to part the hair فرق باز کردن
to part in pieces پاره پاره کردن
standing part قسمت ایستا
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
companion part میل لنگ
take in good part خوب تلقی کردن
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
detail part قسمت مفصل
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
companion part لنگ
standing part قسمت ثابت
wholly or in part جزئی یا کلی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part بخش فشرده
production part بخش تولید
running part قسمت رونده
work part قطعه کار
He played the part of Rostam . نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
die formed part بخش قالبی حدیدهای
ninth part of a man لباس دوختن برای
ninth part of a man خیاطی کردن دوزندگی کردن
ninth part of a man درزی
ninth part of a man خیاط
hot pressed part بخش پرس شده داغ
aliquot part charge خرج چندجزئی
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
part time work کار نیمه وقت
part time job کار نیمه وقت
part-time weaver بافنده پاره وقت
part time job شغل نیمه وقت
fixed point part جزء کسری
aliquot part charge خرج چند قسمتی
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com