English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
fresh target هدف جدید
Other Matches
fresh- خنک ساختن
fresh- بتارزگی
fresh- جسور
fresh- تازه کار ناازموده پر رو
fresh- سرد تازه نفس
fresh- خنک
fresh- باروح
fresh- بانشاط
fresh- تازه کردن
fresh- خنک شدن
fresh- اماده
fresh <adj.> پر رو
fresh <adj.> گستاخ
fresh <adj.> بی شرم
fresh <adj.> دست اول
fresh- طغیان اب
fresh- شیرین
fresh- سرخوش
fresh- زنده
fresh- خرم
fresh تازه کار ناازموده پر رو
fresh سرد تازه نفس
fresh خنک
fresh باروح
fresh خرم
fresh تر وتازه
fresh بانشاط
fresh زنده
fresh تازه
fresh جسور
fresh بتارزگی
fresh- تازه
fresh- تر وتازه
fresh طغیان اب
fresh شیرین
fresh سرخوش
fresh اماده
fresh خنک شدن
fresh تازه کردن
fresh خنک ساختن
fresh air هوایآزاد
fresh breeze بادی که ساعتی 23 کیلومتربوزد
fresh water اب شیرین
fresh water اب گوارا
fresh gale بادی که با سرعت ساعتی 93تا 64 میل بوزد
To be as fresh as a daisy. تروتازه بودن
Do you have any fresh fruit? آیا میوه تازه دارید؟
Don't get fresh with me! پررویی نکن !
as fresh as a daisy <idiom> مثل یک دسته گل
Shall we go out for some fresh air ? موافقی برویم کمی هوا بخوریم ؟
take fresh heart دلگرم شدن
as fresh as a rose <idiom> مثل هلوی پوست کنده
This isn't fresh. این تازه نیست.
The boy is fresh from school. پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
Take a fresh sheet of paper. یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
to break fresh ground کارنکردهای راکردن
A fresh lease of life. عمر دوباره
Mild fresh from the cow. شیر تازه دوشیده شده
to break fresh ground راه نرفتهای رارفتن
fresh water ; fruit juice. آب شیرین (تازه )؛آب میوه
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
Fresh flowers (fruit,eggs,milk). گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
target تخته هدف
target نقطه برداشت یا قرائت
known target هدف شناخته شده یا مشخص
target حد و مرز
known target هدف معلوم
target پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target سیبل
on target روی هدف
on target بالای اماج زمان روی هدف
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target سپر
target سینه حریف
target هدف فرود هدف شمشیرباز
target گل
target برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target نشان
target هدف گیری کردن
target تیر نشانه
target هدف مشخص
target نشانگاه
target اماج
target کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target هدف
target هدفی که می خواهید به آن برسید
target indications اطلاعات مربوط به هدف
target price قیمت موردنظر
target price قیمت مورد نظر
target profit سود مورد نظر
target profit سود مطلوب
target program برنامه هدف
target programm برنامه هدف
target range برد هدف
target range مسافت هدف میدان تیر مشقی
target indicator شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target point تیر نوک تیز
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target list لیست هدفها
target of opportunity هدف ناگهانی
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target of opportunity هدف انی
target list لیست اماجها
target language زبان مقصود
target overlay کالک اماج
target language زبان هدف
target overlay کالک هدفها
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
target pattern شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target rifle تفنگ مشقی
target rifle تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
soft target هدفبدوندفاع
target allocation واگذاری هدف
To hit the target. بهدف خوردن
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
target-oriented <adj.> هدف گرا
target-oriented <adj.> مقصد گرا
target-oriented <adj.> هدف دار
target areas ناحیههدف
triplane target هدف کش زیرابی
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine روال هدف
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target system سیستم هدفها
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
time on target زمان روی هدف
time on target اتش زمان روی هدف
time on target زره
transient target هدف متحرک
target program برنامه مقصود
target indications عناصر هدف
area target هدف منطقهای
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
pinpoint target هدف نقطهای
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
planned target هدف طرح ریزی شده
planned target اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
record as target ثبت اماج
scheduled target اماج طبق برنامه
silhouette target ادمک
silhouette target هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target سایه هدف
sleeve target هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
strategic target هدف مهم نظامی
opportunity target هدف ناگهانی
lost target تیر خطا
linear target هدفهای درخط
area target اماج منطقهای
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
crossing target هدف متحرک
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
demolition target هدف تخریب
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
disappearing target هدف ناپدید شونده
disappearing target هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target جعبه بازاوا
fleeting target هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
record as target اماج را ثبت کنید
crossing target هدفهای متحرک عرضی
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
linear target هدفهای خطی
target allocation سهمیه بندی هدف
target angle زاویه هدف
target array نیمرخ هدف
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer کامپیوتر هدف
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description خصوصیات هدف
target description شرح هدف
target designation سیستن انتخاب هدف
target grid مختصات هدف
target designation روش انتخاب هدف
target disk دیسک مقصود
target diving شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target dossiers پرونده هدفها
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target grid شبکه هدف
target echo علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target captain عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target aquisition سیستم هدف یابی
target aquisition سیستم تجسس هدف
target archery مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target area منطقه هدف
target description شرح مشخصات هدف
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
target folders پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
target audience جماعت هدف تبلیغات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com