Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English
Persian
friction pile
شمع مالشی
friction pile
شمع اصطکاکی
Other Matches
friction
اصطکاک
[فیزیک]
friction
مالش
friction
اصطکاک
friction
مالش اختلاف
friction
سایش
friction
حساسیت
hydraulic friction
اصطکاک ابی
gear friction
اصطکاک چرخ دنده
friction velocity
سرعت اصطکاکی
friction tape
نوار چسب
friction surface
سطح اصطکاک ترمز
friction welding
جوشکاری مالشی
friction match
کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
friction feed
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction factor
ضریب اصطکاک
friction coefficient
ضریب اصطکاک
friction clutch
کلاچ اصطکاکی
fluid friction
اصطکاک روغنی
economic friction
اصطکاک اقتصادی
economic friction
موانع اقتصادی
internal friction
اصطکاک درونی
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
tax friction
اصطکاک مالیاتی
static friction
اصطکاک ساکن
sliding friction
اصطکاک لغزشی
skin friction
مقاومت پوسته
side friction
اصطکاک جانبی
rolling friction
اصطکاک غلتشی
magnetic friction
مالش مغناطیسی
kinetic friction
اصطکاک جنبشی
internal friction
وشکسانی ویسکوزیته
internal friction
چسبندگی
internal friction
گرانروی
internal friction
اصطکاک داخلی
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
internal friction
سایش درونی
friction strip
نوارآتشزن
static friction
اصطکاک در استانه حرکت
angle of friction
زاویه اصطکاک
angle of friction
زاویه مالش
coefficient of friction
ضریب اصطکاک
coefficient of friction
ضریب مالش
circular friction saw
اره کمانهای اصطکاکی
friction horse power
توان تلف شده
angle of internal friction
زاویه اصطکاک داخلی
magnetic friction clutch
کلاج مالشی مغناطیسی
anti-friction pad
لایهضداصطکاک
friction loss in pipes
افت بار در لوله ها
friction for fittings and valves
اصطکاک در شیرها و بستها
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
anti friction bearing
یاطاقان غلطکی
brush friction loss
اتلاف مالشی زغال
coefficient of internal friction
ضریب اصطکاک داخلی
surface friction drag
پسای اصطکاک سطح
four column friction screw press
پرس اصطکاکی چهار ستونی
vincent friction screw press
پرس وینسنت
pile
تیرپایه
pile
کومه
pile
پرزقالی وغیره
pile
شمع
pile
اندوختن
pile
دستک
pile
یک تارموی
pile
ستون
pile
مقدار زیاد کرک
pile-up
تصادف چند ماشین
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pile it on
اغراق گفتن
pile
نوک تیر
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile
خامه فرش
pile
کرک
pile
پیل اتمی
pile
توده کردن کومه کردن
pile
ستون پل
pile
سد موج شکن
pile
ستون ستون لنگرگاه
pile
پارچه خزنما
pile
خواب پارچه
pile
کپه
pile
پیل
pile
توده
pile-up
تراکم کار
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
timber pile
پایه چوبی
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
pile bent
پایه
shoe of a pile
نوک شمع
uranium pile
مشعل اورانیومی
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
to make a pile
پول بسیار اندوختن
to pile arms
چاتمه زدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
silk pile
خامه ابریشمی
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile
عدل کرک
bale of pile
عدل خامه
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
pile-ups
تراکم کار
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
pile-ups
تصادف چند ماشین
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
uranium pile
مشعل هسته اتمی
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
silk pile
پرز ابریشمی
driven pile
شمع کوبیده
head of a pile
سر شمع
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
nuclear pile
پیل هستهای
pile bent
خرک
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile driver
تیرکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
atomic pile
واکنشگاه اتمی
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
bored pile
شمع درجا
dry pile
پیل خشک
dry pile
باطری قلمی
concrete pile
پایه بتونی
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
foundation pile
تیر فونداسیون
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
concrete pile
شمع بتنی
cross or pile
شیر یا خط
pile driver
شمعکوب
pile driving
شمعکوبی کردن
raking pile
شمع پشتبند
pile planking
دیوار سپر فولادی
pile planking
سپرکوبی
pile plank
سپر
sand pile
توده ماسه
sand pile
توده شن
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile head
سر شمع
pile head
قسمت فوقانی شمع
pile hammer
چکش شمع کوب
screw pile
شمع پیچی
pile dwelling
ابسرا
pile engine
شمعکوب
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile foundation
شالوده شمعی
pile foundation
شمع پی
pile foundation
فونداسیون ستون
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
double-pile house
خانه دو خوابه
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
end bearing pile
شمع نوک تیز
steam pile driver
دنگ بخاری
steam pile driver
شمعکوب بخاری
carbon pile regulator
نافم کربنی
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com