Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
Search result with all words
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
Other Matches
Drop by drop . I n drops.
قطره قطره
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
at the front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در پیش
up front
بیعانه
up front
پیشاپیش
up front
از پیش
up front
جلو چشم مردم
up front
در انظار
up front
چشمگیر
up front
با صراحت و صداقت
up front
بیپرده پوشی
in the front
<adv.>
در جلو
up front
پیش -
at the front
در جلو
front
نمای ساختمان
at front
<adv.>
جلو
in front
<adv.>
جلو
at the front
<adv.>
جلو
in the front
<adv.>
جلو
at front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
up front
رک و راست
up front
رک
front
پیش
front
فرمان سر روبرو جلو
front
به جلو
front
بازی در سانتر
front
در قبال
front
نمای جلو
front
جبهه هوا
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
صف پیش
front
نما طرز برخورد
front
جلودار
front
منادی جبهه جنگ
front
بطرف جلو روکردن به
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
front
سمت دشمن
front
نمای ساختمان
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
to go to the front
بجبهه رفتن
in the front
<adv.>
در پیش
in front of
در قبال
in the front
<adv.>
در مقابل
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front
جلو
to go to the front
داخل جنگ شدن
drop by
دیدن
drop out
حذف شدن
drop by
بکسی سر زدن
drop behind
عقب ماندن
drop off
دفاع بیرون از منطقه خود
drop out
حذف تصادفی
drop out
از قلم افتادگی
To drop in on someone .
به کسی سرزدن
to let drop
رهاکردن
drop by
<idiom>
بازدید از کسی با جایی
to let drop
انداختن
drop off
مردن
drop out
افت
drop on
سوزن دوراهی خط اهن
to let drop
ول کردن
drop in
درج تصادفی
drop in
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
ir drop
افت ای ار
the very last drop
اخرین قطره
to drop in
سرزدن
to drop in
اتفاقا دیدنی کردن
to drop on
سرزنش یاتنبیه کردن
drop off
بخواب رفتن
drop in
سرزدن
drop by
مختصرکردن
drop behind
عقب افتادن از
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
drop
نقل
drop
بار
drop
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop
یک تکه کثیفی که روی سطح دیسک یا نوراقراردارد و اجازه ضبط داده در آن محل نمیدهد
drop
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop
محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drop
افت سقوط
drop-out
افت
drop
قطره
drop-out
ترک کننده
drop
پشت سر گذاشتن حریف دو
drop
جاگذاشتن حریف
drop
اب نبات
drop
از قلم انداختن
drop
افتادن چکیدن
drop
انداختن قطع مراوده
drop
افت
drop
سقوط
drop
رهاکردن
drop
چکه
drop
کم کردن
drop
فرود
drop
قطره سقوط کردن کم کنید
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop-out
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
drop
جرعه کمی
to drop someone off
کسی را پیاده کرن
to drop something off
[at someone's]
چیزی را
[به کسی ]
تحویل دادن
drop
[نوعی طاق]
drop
[تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
drop
ژیگ
drop
چکه سقوط
mach front
انتن ماخ سنج
odd front
خط دفاعی 4 نفره
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front lines
خطوط مقدم
popular front
جبهه ملی
sea front
نمای دریایی شهر
front lines
خط مقدم جبهه
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front liner
سانتر فوروارد
popular front
جبهه خلق ملی
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front lines
خطوط جلو جبهه
front matter
مقدمه
front sight
مگسک
front strain
کرنش پیچشی
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view
نمای جلویی
front view
نمای جلو
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front wall
دیوار جلو
front wall
دیوار مقابل اسکواش
front rank
صف جلو
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front matter
پیش گفتار
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel
تابلوی جلو دار
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front view
جبهه
front porch
میدان جلو
front putty
بتونه جلو
front race
پیشتازی
front view
پیشانی
shirt front
پیش سینه اهاری
shirt front
پیش سینه
front lights
چراغهایجلو
front leg
پایهجلو
front lamp
لامپ جلو
front knob
دستگیریجلویی
front indicator
جلو
front indicator
فشارسنج
front footrest
پدالجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front mudguard
گلگیرجلو
front pipe
لولهجلو
front door
دراصلیساختمان
front crawl
شنایکرال
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front wheel
چرخجلو
front tip
آبپاشنوکاتو
front point
میخجلویکفش
front pocket
جیبجلو
front flap
زبانهجلویی
front derailleur
درایلرجلویی
wave front
جبهه امواج رادیویی
water front
جبهه رطوبتی
type front
ماشین تایپ به جلو
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
the front door
درورد
the front door
درجلو
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
wave front
جبهه موج
front crossbar
مانعپیشین
front brake
ترمزجلو
front board
مقوایجلویی
front binding
روپوشجلویی
front beam
شاغولجلویی
front apron
جلویکروات
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
In the front rank.
درصف جلو
action front
حاضر به تیر
warm front
جبهه هوای گرم
front axle
اکسل جلو
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front man
جلودار
fore front
نمای اصلی
front man
منادی
front man
پیشرو
front men
جلودار
front men
منادی
front page
سرصفحه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com