Dictiornary-Farsi | front view | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
front view	نمای جلویی
front view	نمای جلو
front view	جبهه
front view	پیشانی


Other Matches

view	بازدیدکردن
view	منظور
view	نظریه
view	نیمرخ
view	نقطه نظر
view	دیدگاه
view	جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
on view	در معرض نمایش
to have in view	در نظر داشتن
to the view	اشکارا
with a view to	به منظور
with a view to	از لحاظ
with a view to	از نظر برای
with the view of	به منظور
with the view of	از لحاظ
with the view of	از نظر برای
outside view	منظره خارجی
outside view	نمای خارجی
view	نمایش
view	از نظرگذراندن
view	دیدن
view	چشم انداز قضاوت
in view of <idiom>	به خاطر اینکه
he took a different view	نظریه دیگری اتخاذ کرد
he took a different view	نظردیگری پیداکرد
view	نگاه
view	دید
view	نما
view	منظره
in view of	نظر به
view	نظر
view	دید
view	نظریه عقیده
view	منظره
view	نظر
view	نما
view from above	منظرهبالایی
view	چشم انداز
side view	نمای پهلویی
plan view	نقشه کف
plan view	نمای بالا
side view	نیمرخ
side view	نمای جانبی
side view	از پهلو
sectional view	نمای برشی
maxwellian view	نگرش ماکسولی دید ماکسولی
maxwellian view	نظریه ماکسولی
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
isometric view	رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
in view of the fact that	نظر به اینکه
in the public view	در ملاء عام
half view	نیم نما
full view	نمای روبرو
full view	نمای تمام رخ
panoramic view	منظره پهنه نما
partial view	نمای جزیی
plan view	دید از بالا
side view	نمای جنبی
these two view are polesapart	این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
She was fascinated by the view.	غرق تماشای منظره بود
As I see . In my view ( option) .	به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas …	نظر به اینکه
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
Do you have a room with a better view?	آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
to have a different view of [ opinion about] something	در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
what's your view [of it] [or opinion [on it]* ]* ?	و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
city view	نمای شهر
view type	نوع نما
retrospective view [on]	پس نگری [به]
retrospective view [on]	نگاه به گذشته
view camera	دوربیننما
rear view	منظرهپشتتراکتور
posterior view	نمایپشتیبدن
they view it favourably	بانظرمساعد به ان مینگرند
three view drawing	رسم فنی با سه نما
to burst upon the view	ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
to interrupt a view	جلو منظرهای را گرفتن
to pass one's view	از نظرگذشتن
top view	نمای فوقانی
view favourably	با نظر مساعد نگریستن
view finder	ویزر
view halloo	فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
world view	جهان بینی
anterior view	شکلمقدماتی
dorsal view	منظرهپشتی
exterior view	منظرهبیرونی
general view	نگاهکلی
points of view	دیدگاه
auxiliary view	نمای کمکی
birds view	چشم اندازهوایی
close up view	نمای کلوزاپ
close up view	نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
detail view	نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
exploded view	منظره بریده
exploded view	منظره شکافته شده مدل بریده
field of view	میدان دید
field of view	منظره
field of view	حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
points of view	نقطه نظر
point of view	نقطه نظر
point of view	دیدگاه
point of view	لحاظ
points of view	نظریه
points of view	دید
points of view	لحاظ
point of view	دید
exploded view	شرحی از یک ساختمان جامد
point of view	نظریه
angle of view	زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
rear-view mirror	آیینهی عقبنما
strict profile view	نمای نیمرخ کامل
bird's eye view	منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye view	دورنما
bird's eye view	منظرهی هوایی
bird's eye view	نظر اجمالی
bird's eye view	دید کلی
rear-view mirror	آیینهی جلو
rear-view mirrors	آیینهی پسنما
rear-view mirror	آیینهی پسنما
To view something approvingly ( favourably ) .	چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
rear-view mirrors	آیینهی جلو
rear-view mirrors	آیینهی عقبنما
How do you predict(view)the situation?	اوضاع را چگونه می بینی ؟
to be of [or share] the same view [or opinion]	هم عقیده بودن
with this end in mind [view] <idiom>	با این هدف در ذهن [نظر] [اصطلاح]
bird's eye view	چشمانداز
trail-view mirror	آینهبغلتریلی
personal computer (view from above)	کامپیوترشخصی
we camw in view of that house	د رچشم رس ان خانه واقع شدیم
up front	پیشاپیش
up front	از پیش
up front	جلو چشم مردم
up front	رک
up front	در انظار
up front	رک و راست
up front	چشمگیر
up front	بیپرده پوشی
up front	با صراحت و صداقت
at the front <adv.>	در جلو
in front <adv.>	در مقابل
at front <adv.>	در مقابل
in the front <adv.>	در پیش
at the front <adv.>	در پیش
front	جبهه هوا
in front <adv.>	در پیش
at front <adv.>	در پیش
in the front <adv.>	در جلو
at front <adv.>	در جلو
in front <adv.>	در جلو
at the front <adv.>	در مقابل
in the front <adv.>	در مقابل
up front	بیعانه
up front	پیش -
front	در قبال
at the front	در جلو
front	بازی در سانتر
front	منادی جبهه جنگ
front	فرمان سر روبرو جلو
front	نمای ساختمان
front	خط اول میدان رزم پیشانی
front	سمت دشمن
front	جبهه
front	درصف جلوقرارگرفتن
front	مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front	نما طرز برخورد
front	صف پیش
front	پیش
front	به جلو
front	بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front	یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
in the front <adv.>	جلو
front	نمای ساختمان
front	نمای جلو
at the front <adv.>	جلو
in front <adv.>	جلو
up front <idiom>	روراست ،صحیح
at front <adv.>	جلو
front	بطرف جلو روکردن به
to go to the front	بجبهه رفتن
front	جلو
in front of	در قبال
to go to the front	داخل جنگ شدن
front	جلودار
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) .	امید وارم نظرتان را تأمین کند
front bench	اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front face	پیشانی
front crawl	شنایکرال
front face	سطح برجسته
front door	دراصلیساختمان
front leg	پایهجلو
front grip	گرفتن میله دست مهتابی
front rake	زاویه شیب
front lighting	روشنایی جلو ساختمان
In the front rank.	درصف جلو
front end	نرم افزار نهایی
front end	سر جلویی
front drop	پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front lights	چراغهایجلو
front mudguard	گلگیرجلو
front pipe	لولهجلو