Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
front wall
دیوار مقابل اسکواش
front wall
دیوار جلو
Other Matches
wall
تیغه کشیدن دیوار
the wall
پشت دیوارایستاده بودم
to the wall
<idiom>
به آخر خط رسیدن
wall-to-wall
فرش کردن سرتاسری
wall-to-wall
[مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall
دیوار
wall
محصورکردن
wall
حصار دار کردن
wall
دیوارکشیدن
wall
دیواری
wall
دیواره
wall
مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall
محصور کردن
wall
جدار
to go to the wall
درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall-to-wall
کامل
wall
حصار
wall up
رسیدن موج به حداکثر اوج
wall-to-wall
فراگیر
wall-to-wall
سرتاسری
wall-to-wall
از دیوار به دیوار
wall-to-wall
همگانی
wall-to-wall
همه جانبه
up front
رک و راست
up front
با صراحت و صداقت
up front
رک
at front
<adv.>
جلو
in front
<adv.>
جلو
at the front
<adv.>
جلو
to go to the front
بجبهه رفتن
up front
چشمگیر
up front
پیشاپیش
up front
جلو چشم مردم
in front of
در قبال
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
up front
بیپرده پوشی
up front
در انظار
up front
از پیش
at the front
در جلو
front
نمای ساختمان
to go to the front
داخل جنگ شدن
up front
پیش -
up front
بیعانه
in the front
<adv.>
جلو
front
بازی در سانتر
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
نمای ساختمان
front
بطرف جلو روکردن به
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front
منادی جبهه جنگ
front
جلودار
front
نما طرز برخورد
front
صف پیش
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
front
سمت دشمن
front
به جلو
front
در قبال
front
فرمان سر روبرو جلو
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
نمای جلو
front
جبهه هوا
at front
<adv.>
در مقابل
front
پیش
front
جلو
in the front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
in the front
<adv.>
در مقابل
wall energy
انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
pise wall
چینه
wall eye
چشم سفید
wall hanging
تزئینات دیواری
wall entrance
عبور از داخل دیوار
wall knot
گره حصیری
wall knot
گره تخت
wall insulator
عایق دیوار
wall lining
پوشش دیوار
wall louse
موریانه
toe wall
دیوارضامن پادیوار
wall lining
اندود دیوار
wall eye
چشم مات
wall board
تخته برای چوبکاری دیوار
surcharged wall
دیوار محافظ که بار اضافه راحمل میکند
pellitory of the wall
اذن الفار
spine wall
دیوار اساسی
spin wall
دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
sleeper wall
دیوار کرسی
side wall
دیوار پهلویی
shear wall
دیوار برشی
retaining wall
دیوار نگهبان دیوار محافظ
retaining wall
دیوار ضامن
retaining wall
دیوار حائل
wall wort
اذن الفار
render a wall
استرکشی دیوار
rear wall
دیوار پشت
the pictures on the wall
عکس ها
quay wall
دیوار بارانداز
wailing wall
دیوارندبه
wailing wall
دیوار قدیمی اورشلیم
town wall
باروی شهر
toe wall
دیوار پای خاکریز
to peck down a wall
دیواری را با الت نوک تیزخراب کردن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
to encircle with a wall
دیوار یا چینه کشیدن
to deafen a wall
عایق کردن دیوار
to deafen a wall
دیوار راطوری ساختن که صدارا انتقال ندهد
to deaden a wall
عایق کردن دیوار
thickness of a wall
ضخامت دیوار
thickness of a wall
کلفتی دیوار
the pictures on the wall
ی روی دیوار
plinth of a wall
ازاره
wall louse
ترده
the picture on the wall
این عکس روی دیوار
hole in the wall
<idiom>
handwriting on the wall
<idiom>
drive someone up a wall
<idiom>
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
climb the wall
<idiom>
از محیط خسته وعصبانی شدن
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
wave wall
دیوارموج
wall tent
چادردیوارهدار
wall sockets
پریز ها
to lean against the wall
به دیوار تکیه دادن
fruit-wall
چفته
dwarf wall
دیوار نیمه
curtain-wall
تیغه
conservative wall
دیوار باغچه
choir-wall
[دیواره ی جداکننده جایگاه]
wall clock
ساعت دیواری
wall sockets
پریز های روی دیوار
wall sockets
پریز های دیواری
wall stud
تیرچوبدیواری
wall light
چراغدیواری
batter of wall
میل دیوار
wing wall
دیواره جانبی
wall tie
بست دیواری
wall socket
پریز روی دیوار
wall socket
پریز دیواری
wall rue
سداب کهنه
wall plate
زیرسری
wall pass
پاس مستقیم
wall paper
کاغذ دیواری
wall painting
نقاشی دیواری
wall paint
رنگ دیوار
back wall
دیوارپشتی
brick wall
آجردیوار
wall lantern
فانوسدیواری
wall grille
شبکهدیواری
wall and rails
دیواروریلها
turning wall
دیواربازگشت
tank wall
دیوارهنانکر
start wall
دیوارهشروع
Qibla wall
دیوارکیبلا
monitor wall
دیوارهصفحهنمایشگر
fortified wall
دیوارکناری
cell wall
دیوارهسلولی
bund wall
دیوارمرکب
wall opening
روزنه دیوار
partition wall
تیغه
approach wall
دیواره ورودی
gable wall
دیوار سنتوری
gable wall
دیوار لچکی
gap in a wall
شکاف دردیوار
gravity wall
دیوار وزنی
guide wall
دیواره راهنما
box wall
صندوقه
head wall
دیواریکه در بالادست یک ابگیرساخته میشود
clay wall
دیوار چینه
insulated wall
دیواره عایق
interior wall
دیوار داخلی
it sprang from the wall
ازدیوار رویید
key wall
دیوار اب بند
fresco a wall
اب رنگ زدن
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
fruit wall
چفته
wall arcade
طاقنما
apron wall
صفحه پیش بند
an interstice in a wall
ترک در دیوار
banch wall
دیواره محافظ
banch wall
دیواره پشتیبان
base of wall
روپی
batter of a wall
میل دیوار
cavity wall
دیوار دو جداره
cavity wall
دیوارتوخالی
cavity wall
دیوار صندوقهای
batter of a wall
شیب دیوار
bearing wall
دیوار باربر
bearing wall
دیوار بارگیر
bench wall
دیوار تکیه گاه
lining of the wall
پوشش روی دیوار
common wall
دیوار مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com