English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
full size اندازه طبیعی
full size بخ مقیاس یک به یک
Search result with all words
full-size اندازه طبیعی
full-size بخ مقیاس یک به یک
Other Matches
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size ابعاد فیزیکی یک تصویر یا شی یا صفحه
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size up <idiom> بسته به شرایط ،برانداز کردن
size اندازه بعدساختمان
to size up اندازه
over size بزرگتر از اندازه
of an out size دارای اندازه غیر معمل
that is about the size of it همینطور است
that is about the size of it حقیقت امراین است
to size up را براوردکردن
of an out size بیرون از اندازه
(the) size of it <idiom> به شکلی که است
size چسب زنی اهارزدن
size سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
size قالب
size مقدار
size قد
size اندازه
what is your size? اندازه
size اهار زدن
size بر اورد کردن
what is your size? شما چیست
size چسب زدن
size وسعت
size بزرگی
size به اندازه کردن
life size اندازه واقعی
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
sample size مدت زمان بین دوالگوی پیاپی
life-size باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
sample size تعداد اندازه گیریهای سیگنال ضبط شده درهرثانیه
life size باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
fit size اندازه مناسب
fractional size اندازه کسری
size control کنترل اندازه
screen size اندازه صفحه
size tolerance تلرانس اندازه
size stick قالب اندازه گیری
size stick الت اندازه گیری پا
size effect تاثیر اندازه
size constancy ثبات اندازه
life-size اندازه واقعی
file size اندازه فایل
basic size اندازه اصلی
basic size اندازه اولیه
block size اندازه کنده
block size اندازه کندهای
block size اندازه بلاک
cut to size به اندازه بریدن
body size اندازه بدن
type size اندازه حروف
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
atomic size اندازه اتمی
family size تعداد افراد خانواده
cut down to size <idiom> ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
accuracy to size دقت اندازه گذاری
accurate to size دقت در اندازه گرفتن
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
effective size اندازه موثر
design size اندازه نامی
design size اندازه طرح
trim size اندازه طبیعی
sample size بزرگی نمونه
pint size باندازه سرسنجاق
pint size کوچک
pint size خرد ناچیز
pint size پست
neat size اندازه خالص
minimum size اندازه حداقل
man size اندازه مناسب یک مرد
london in size پس از لندن نیویورک بزرگترین شهراست
limiting size اندازه محدود
lessin size کوچکتر
lessin size خردتر
it is four times my size چهاربرابر
of a large size بزرگ
king size بزرگ
it is four times my size من است چهارتای من است
it is the size of a sparrow باندازه یک گنجشک است
pint-size پست
type size اندازه فونت
pint-size خرد ناچیز
sample size حجم نمونه
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point size اینچ
attack size اندازه تک
atomic size اندازه اتم
nuclear size اندازه هسته
nominal size اندازه نامی
nominal size اندازه اسمی
pint-size کوچک
pint-size باندازه سرسنجاق
hypostatize or size مسلم فرض کردن
it is of a normal size دارای اندازه عادی یا معمولی است
hypostatize or size شخصیت دادن به
hypostatize or size ذات جدا دانستن
size of a statistical sample [N] تعداد کل داده های آماری
grain size classification طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
size distribution of income توزیع درامد برحسب مقدار
data word size اندازه کلمه داده
effective size of grain قطر موثر ذرات
size distribution of income توزیع درامد مقداری
standard size whole brick اجر فشاری معمولی
paricle size analysis دانه بندی کردن
size weight illusion خطای ادراکی اندازه- وزن
fixed size records رکوردهای با اندازه ثابت
effective size of grain اندازه موثرذرات
olympic size pool اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
to the full کاملا
full well خوب خوب
to the full به منتهادرجه
full and down ناو پر بار و سنگین
in full کاملا
in full تمام وکمال
full well بسیارخوب
full تمام
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
full چرخش با پشتک کامل
full چرخیدن ژیمناست
full ابوینی
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full سیر
full پر لبریز
full کامل
full بالغ رسیده
full مملو
full پری
full سیری
full پرکردن پرشدن
full فول اکنده
full پر
full شرح محل یک دایرکتوری
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full انباشته
full and by پرونیمهپر
full up پر- مملو - لبریز
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full کامل یا شامل همه چیز
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full time پیوسته کاری تمام وقت
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full track شنی دار کامل
full to repletion پرپر
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full tilt بسرعت
full time پیوسته کار
full time تمام روز
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full tracked تمام شنی
full view نمای روبرو
full tracked تمام زنجیر
full view نمای تمام رخ
full tracked خودرو تمام شنی
full to repletion انباشته
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full to repletion پر
full wave تمام موج
full tilt باسرعت زیاد
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full sail تبار مجهز
full sail بابادبانهای گسترده
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production تولید کامل
full powers اختیارات تام
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full production تولید در حداکثرفرفیت
full scale تمام عیار
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full step یک قدم کامل
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed حداکثر سرعت
full speed سرعت کامل
full section برش کامل
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full pitch گام پر
to its full extent <adv.> کاملا
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
to its full extent <adv.> بکلی
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com