Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
Other Matches
toss
پرت کردن انداختن
toss
بالا انداختن
toss-up
شیریاخط
toss-up
مسئله مشکوک
toss up
شیریا خط
to toss off
سر کشیدن
to toss off
زود انجام دادن
to toss up
شیر یاخط کردن
toss
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss
پرتاب
toss
ضربه بلند
toss up
مسئله مشکوک
toss out
<idiom>
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
toss off
<idiom>
حاضر جواب
toss off
<idiom>
یک نفس نوشیدن
to toss up
زود درست کردن
toss
تلاطم
toss
شیر یا خط اول بازی
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
pitch and toss
نوعی بازی شیر یاخط
toss bombing
نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
toss your oars
پارو بالا
To toss up a coin .
شیر یا خط کردن ( با سکه )
to win the toss
شرط شیررایاخط رابردن
to toss oars
باپاروسلام دادن
pitch-and-toss
شیر یا خط
pitch and toss
بازی بیخ دیواری
to toss a coin
شیر یا خط کردن
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
toss ball against a wall
تمرین ابشار با دیوار
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
toss a coin for choice of service of cou
شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
full
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
کامل یا شامل همه چیز
full
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full
ارسال داده روی کانال در دو جهت
full
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
کد فایل در آن ذخیره شده است
full
شرح محل یک دایرکتوری
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full well
بسیارخوب
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
to the full
کاملا
to the full
به منتهادرجه
full and down
ناو پر بار و سنگین
full and by
پرونیمهپر
full up
پر- مملو - لبریز
in full
تمام وکمال
in full
کاملا
full well
خوب خوب
full
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
ابوینی
full
چرخیدن ژیمناست
full
بالغ رسیده
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
full
پر لبریز
full
کامل
full
تمام
full
مملو
full
پری
full
سیری
full
پرکردن پرشدن
full
چرخش با پشتک کامل
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full
تمام قدرت
full
تمام تکمیل
full
سیر
full
پر
full
فول اکنده
full
انباشته
full step
گام کامل
full subtractor
تمام کاهشگر
full spinner
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed
حداکثر سرعت
full speed
سرعت کامل
full section
برش کامل
full screen
تمام صفحه
full scale
اندازه طبیعی
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale
تمام عیار
full sail
تبار مجهز
full summer
عین تابستان
full summer
چله تابستان
full to repletion
انباشته
full to repletion
پرپر
full to repletion
پر
full timer
شاگردتمام روز
full time
زمان اشتغال بکار
full time
تمام روز
full time
پیوسته کاری تمام وقت
full time
پیوسته کار
full tilt
بسرعت
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full tilt
باسرعت زیاد
full step
یک قدم کامل
full sail
بابادبانهای گسترده
full orbed
تمام روشن
full of years
سالخورده
full of resource
کاردان
full of life
پر جمعیت
full of life
سر زنده
full of life
باروح
full mouthed
پرصدا
full mouthed
دارای شماره کامل دندان
full mouthed
تمام دندان
full moon
ماه شب چهاردهم
full moon
ایبک
full moon
ماه تمام
full orbed
پر
full pay
حقوق تمام
full rubber
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production
تولید در حداکثرفرفیت
full production
تولید کامل
full powers
اختیارات تام
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power
اختیارات تام
full point
نقطه پایان جمله
full of resource
باتدبیر زرنگ
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch
گام پر
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay
مواجب تمام
full track
شنی دار کامل
to its full extent
<adv.>
بکلی
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
full beam
نور بالا
[در خودرو]
have one's hand full
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
full of beans
<idiom>
پرانرژی
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers.
اختیارات کامل داشتن
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
full-page
تمام صفحه
full marks
پاسخدرستبهتمام سوالات
for full board
برای تمام پانسیون
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment
تبدیلستونبهصفکامل
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
in full fig
درلباس تمام
full word
کلمه کامل
full word
تمام کلمه
to its full extent
<adv.>
کاملا
full wave
تمام موج
full view
نمای روبرو
full view
نمای تمام رخ
full tracked
تمام زنجیر
full tracked
تمام شنی
full tracked
خودرو تمام شنی
in full fig
اماده
in full fig
مجهز
in full fig
اراسته
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon
بدر
the full of the moon
ماه تمام
payment in full
پرداخت کامل
payment in full
پرداخت تمام
of full blood
تنی
life full
روح بخش
life full
سر زنده
life full
باروح
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
full blooded
از نژاد اصیل
full offence
جرم تام
chock full
لبالب مالامال
chock full
گرفته
chock full
کیپ
chock full
پرشده
brim full
سرشار
brim full
مالامال
blow full
به طور کامل دمیدن
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick
با شتاب
at full lick
بسیار تند
at full length
دراز کشیده
at full length
بتفصیل
at full length
مفصلا`
full-fledged
بالغ رسیده
endorsement in full
فهر نویسی کامل
full foliaged
پربرگ
full ablutions
sharia by pescribed bodyas whole the of غسل
full blood
برادر تنی
full blood
برادر ابوینی
full blood
از نژاداصیل
full blood
نژاد خالص
full blood
همخون
full back
مدافع پوششی
full automatic
تمام اتوماتیک
full automatic
تماما" خودکار
full annealing
بازپخت کامل تاباندن کامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com