Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
full-backs
عقب ترین بازی کن
Other Matches
backs
مدافع خط میدان
backs
بک
backs
مدافع
backs
پشتیبان
backs
فهرنویسی کردن
backs
پشت چیزی نوشتن
backs
سوارشدن
backs
برپشت چیزی قرارگرفتن
backs
بعقب رفتن بعقب بردن
backs
پشتی کردن پشت انداختن
backs
تنظیم بادبان پشت کمان
backs
پشت نویسی کردن
backs
جهت مخالف جلو
backs
کمک کردن
backs
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
backs
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs
که یک باتری پشتیبان دارد
backs
سطح ازاد
backs
سمت عقب
backs
پشت ریختن پشت انداختن
backs
پشت را تقویت کردن
backs
فهر
backs
بدهی پس افتاده
backs
پشت سر
backs
پس
backs
عقب
backs
پشت
backs
عقبی گذشته
backs
پشتی
backs
پشتی کنندگان تکیه گاه
backs
پاداش
backs
درعقب برگشت
backs
به عقب
backs
جبران ازعقب
pull-backs
فنر
pull-backs
بازداشت
pull-backs
مانع
skew backs
گوه مثلثی
pull-backs
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
full
پر
full
کامل
full
ابوینی
full
بالغ رسیده
full
پری
full
سیری
full
پرکردن پرشدن
full
چرخیدن ژیمناست
full
چرخش با پشتک کامل
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full
تمام قدرت
full
تمام تکمیل
full
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full
فول اکنده
full
سیر
full
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
ارسال داده روی کانال در دو جهت
full
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
کامل یا شامل همه چیز
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full up
پر- مملو - لبریز
to the full
کاملا
to the full
به منتهادرجه
full
کد فایل در آن ذخیره شده است
in full
تمام وکمال
in full
کاملا
full well
خوب خوب
full well
بسیارخوب
full and down
ناو پر بار و سنگین
full
شرح محل یک دایرکتوری
full and by
پرونیمهپر
full
پر لبریز
full
تمام
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
full
مملو
full
انباشته
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full screen
تمام صفحه
full scale
اندازه طبیعی
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale
تمام عیار
full sail
تبار مجهز
full sail
بابادبانهای گسترده
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full point
نقطه پایان جمله
full production
تولید در حداکثرفرفیت
full production
تولید کامل
full powers
اختیارات تام
full rubber
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full section
برش کامل
full time
زمان اشتغال بکار
full time
تمام روز
full time
پیوسته کاری تمام وقت
full time
پیوسته کار
full tilt
بسرعت
full tilt
باسرعت زیاد
full summer
چله تابستان
full summer
عین تابستان
full subtractor
تمام کاهشگر
full step
گام کامل
full step
یک قدم کامل
full spinner
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed
حداکثر سرعت
full speed
سرعت کامل
full pitch
گام پر
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full moon
ماه پر
full moon
بدر
full moon
ماه شب چهارده
full moon
قرص کامل ماه
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full mobilization
بسیج کامل
full majority
اکثریت تامه
full load
فرفیت کامل
full load
فرفیت تکمیل
full load
بار کامل
full load
بار خارجی اسمی
full moon
ماه تمام
full moon
ایبک
full moon
ماه شب چهاردهم
full pay
مواجب تمام
full pay
حقوق تمام
full orbed
پر
full orbed
تمام روشن
full of years
سالخورده
full of resource
باتدبیر زرنگ
full of resource
کاردان
full of life
پر جمعیت
full of life
سر زنده
full of life
باروح
full mouthed
پرصدا
full mouthed
دارای شماره کامل دندان
full mouthed
تمام دندان
full length
نماینده تمام قدانسان
full timer
شاگردتمام روز
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
full marks
پاسخدرستبهتمام سوالات
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment
تبدیلستونبهصفکامل
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
To have full powers.
اختیارات کامل داشتن
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
to its full extent
<adv.>
بکلی
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
full of beans
<idiom>
پرانرژی
for full board
برای تمام پانسیون
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
full beam
نور بالا
[در خودرو]
have one's hand full
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
full-page
تمام صفحه
the full of the moon
بدر
the full of the moon
ماه تمام
full wave
تمام موج
full view
نمای روبرو
full view
نمای تمام رخ
full tracked
تمام زنجیر
full tracked
تمام شنی
full tracked
خودرو تمام شنی
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
full track
شنی دار کامل
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion
انباشته
full to repletion
پرپر
full to repletion
پر
to its full extent
<adv.>
کاملا
full word
تمام کلمه
payment in full
پرداخت کامل
payment in full
پرداخت تمام
of full blood
تنی
life full
روح بخش
life full
سر زنده
life full
باروح
in full fig
اراسته
in full fig
مجهز
in full fig
اماده
in full fig
درلباس تمام
full word
کلمه کامل
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full back
مدافع پوششی
chock full
پرشده
brim full
سرشار
brim full
مالامال
blow full
به طور کامل دمیدن
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick
با شتاب
at full lick
بسیار تند
at full length
دراز کشیده
at full length
بتفصیل
at full length
مفصلا`
full-fledged
بالغ رسیده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com