Dictiornary-Farsi | functional residual capacity | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
functional residual capacity	فرفیت باقیمانده عملی


Other Matches

residual	مانده
residual	ته نشستی
residual	مربوط به ریزش اتمی
residual	ته مانده
residual	آنچه در پشت سر باقی می ماند
residual	رسوب
residual	مازاد
residual	پسماند
residual	باقیمانده
residual	پس مانده ته نشین
residual value	مقدار باقی مانده
residual	رسوبی
residual	نرخ داده در یافتی ناصحیح وکل داده ارسالی
residual unemployment	بیکاری باقیمانده
residual term	جمله باقیمانده
residual term	جمله پسماند
residual stress	تنش پس مانده
residual schizophrenia	اسکیزوفرنی مانده
residual matrix	ماتریس مازاد
residual magnetism	مغناطیس مانده
residual magnetism	مغناطیس پس ماند
residual variable	متغیر باقیمانده
residual variance	پراکنش مازاد
residual volume	حجم باقیمانده
residual thrust	تراست تولیدشده توسط موتورجت
residual bitumen	قیر تفاله
residual bitumen	قیر ته مانده
residual charge	بار الکتریکی مانده
residual current	جریان مانده
residual deviation	انحراف مانده
residual discharge	تخلیه مانده
residual drawdowm	افت باقیمانده
residual error	خطای مانده
residual force	نیروهای ته مانده یاباقیمانده در محل
residual magnetization	مغناطیس مانده
residual propulsive force	نیروی پیشرانه خالص
magnetic residual loss	تلف رماننس
residual magnetic induction	مغناطیس مانده
residual current state	رژیم جریان مانده
residual sum of squares	مجموع مجذورات انحرافات مجموع مربعات انحرافات مجموع مجذورات باقیمانده ها
residual error reat	نرخ خطای پس مانده
sum of squares of residual	مجموع مربعات باقیمانده
functional	سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional	رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional	مربوط به نحوه کار چیزی
functional <adj.>	بدرد خور
functional	مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional	اصول مبادی
functional <adj.>	سودمند
functional <adj.>	کارکردی
functional <adj.>	مناسب
functional <adj.>	باصرفه
functional <adj.>	عملی
functional <adj.>	قابل اجرا
functional <adj.>	قابل استفاده
functional <adj.>	مفید
functional <adj.>	درست
functional <adj.>	شایسته
functional <adj.>	هدفمند
functional <adj.>	اجرا شدنی
functional	وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional <adj.>	به درد بخور
functional	وفیفه دار
functional	تابعی وفیفه مندی
functional	در حال کار
functional	کارکردی
functional <adj.>	دارای مزیت
functional	تابعی
functional	اساسی
functional	اصلی
functional	وابسته به شغل وپیشه
functional finance	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional relation	رابطه تابعی
functional shift	تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional fixedness	تثبیت کارکردی
functional group	گروه عاملی
functional maps	نقشههای کارکردی
functional relationship	رابطه تابعی
functional psychology	روانشناسی کارکردی
functional psychosis	روان پریشی کارکردی
functional programming	برنامه نویسی تابعی
functional design	طرح وفیفه مندی
functional distribution	توزیع اساسی
functional blindness	نابینایی کارکردی
functional character	دخشه وفیفه بندی
functional deafness	ناشنوایی کارکردی
functional defect	نقص کارکردی
functional description	شرح وفیفهای
functional design	طرح وفیفهای
functional diagram	نمودار وفیفه مندی
functional disorders	اختلالهای کارکردی
functional distribution	توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional finance	سیاست مالی اصولی
functional autonomy	خود مختاری کارکردی
functional specification	مشخصه عملیاتی
functional analysis	آنالیز تابعی [ریاضی]
functional team	تیم اجرایی
functional validation	اعتباریابی کارکردی
functional unit	واحد در حال کار واحد تابعی
functional unit	واحدعملیاتی
functional unit	واحد در حال کار
functional unit	واحد وفیفه مند
functional team	تیم عمل کننده
functional principle [Technology]	عاملیت
functional principle [Technology]	کارکرد
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional distribution of income	توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional units of a computer	واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
activating effect of functional group	گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
directive effect of functional groups	اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
useful capacity	فرفیت مفید
possible capacity	گنجایش ممکن
in the capacity of	به سمت
capacity	فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacity	استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity	گنجایش استعداد
capacity	انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacity	صلاحیت توانایی
capacity	بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
capacity	قابلیت
capacity	قوه کار
capacity	توانایی کار
capacity	توان حیطه کار ماشین
capacity	اهلیت
capacity	سمت
below capacity	زیر فرفیت
capacity	استعداد
capacity	فرفیت
capacity	استعداد مقام
capacity	صلاحیت
capacity	گنجایش
capacity	توانایی گنجایش
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
active capacity	گنجایش مفید
administrative capacity	فرفیت اداری
airlift capacity	مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
antenna capacity	فرفیت انتن
absorptive capacity	ضریب جذب
available storage capacity	گنجایش مفید مخزن
basic capacity	گنجایش مبنا
natural capacity	فرفیت طبیعی
milling capacity	فرفیت فرزکاری
absorptive capacity	فرفیت جذب
memory capacity	گنجایش حافظه
measure of capacity	پیمانه فرفیت
maximum capacity	فرفیت حداکثر
beach capacity	فرفیت اسکله
machine capacity	فرفیت ماشین
overload capacity	فرفیت بار زیاد
battery capacity	فرفیت باتری
practical capacity	گنجایش عملی
basic capacity	گنجایش پایه
register capacity	گنجایش ثبات
refrigerant capacity	فرفیت سرمایی
rail capacity	حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail capacity	فرفیت راه اهن
productive capacity	فرفیت تولیدی
productive capacity	فرفیت تولید
production capacity	فرفیت تولید
localized capacity	فرفیت متمرکز
absorption capacity	فرفیت جذب
unused capacity	فرفیت استفاده نشده
vital capacity	گنجایش حیاتی
vital capacity	فرفیت حیاتی
volume capacity	گنجایش
volume capacity	فرفیت
working capacity	سرمایه جاری
working capacity	فرفیت کار
working capacity	توانایی کار
storage capacity	فرفیت انباره
unused capacity	فرفیت بی کار
capacity [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
capacity [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
clearance capacity	فرفیت تخلیه بار اسکله
transformer capacity	فرفیت ترانسفورماتور
throughput capacity	فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
road capacity	فرفیت جاده
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
saturation capacity	گنجایش اشباع
specific capacity	فرفیت مخصوص
specific capacity	ضریب فرفیت
storage capacity	گنجایش انباره
tax capacity	فرفیت مالیاتی
taxpaying capacity	فرفیت پرداخت مالیات
taxpaying capacity	تحمل کل بار مالیات
thermal capacity	فرفیت گرمایی
capacity [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
buffer capacity	فرفیت بافر
carrying capacity	خورند
certificate of capacity	مدرک ابراز لیاقت
channel capacity	فرفیت کانال
channel capacity	حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
channel capacity	گنجایش کانال
circuit capacity	فرفیت مدار
clearance capacity	فرفیت تخلیه بار
code capacity	گنجایش رمزرسانی
filed capacity	گنجایش میدانه
carrying capacity	فرفیت برد