Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
Other Matches
module
مدول
[جبر]
[ریاضی]
module
اندازه میزان
module
پیمون
module
پیمانه
module
مدلهای نمونه ساختمانی
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
بخش
module
واحد
module
مدل موشکی
module
اتاقک پیمانه
module
قسمتی از سفینه فضایی
module
نمونه
module
نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module
طرح
module
حوزه گنجایش
module
مدول
module
ضریب
module
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module
حدود
module
ماژول
module
اندازه گیری
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
I/O module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
object module
واحد مقصد
dummy module
رویه ساختگی
dummy module
برنامه ساختگی
load module
پیمانه بارشو
load module
واحدبارشو
memory module
ماژول حافظه پیمانه حافظه
object module
واحد مقصود
memory module
واحد حافظه
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
service module
میزانکروسن
lunar module
اندازهخفیف
connecting module
مدلتقسیم
command module
نقشهراهنما
real module
ضریب حقیقی
program module
واحد برنامه
personality module
ماژول خاص
personality module
واحد شخصیت
input/output module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
adjustable proportional module
نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
single in line memory module
مجموعه حافظه افزودنی منفرد
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
random access memory
[RAM]
module
گذاره حافظ انتخابی
lift
آسانسور
lift well
چاه بالابر
lift well
چاه اسانسور
lift
بالا بردن
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
بالابر
lift
بالا دادن
lift
بالابردن
lift
جرثقیل
lift
بار زدن
lift
مقدورات هوایی
lift
فرفیت
lift
حمل و نقل هوایی
lift
حمل کردن
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
برا
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
دزدیدن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
از جاکندن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
اسانسور
lift
ترفیع اسانسور
lift
بالارفتن
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالابری
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
دزدی
lift
سرقت ترقی
lift
پیشرفت
lift
سرقت کردن
lift
بلند کردن
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالارو
to lift one's hand
سوگند خوردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel
لگد زدن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
to lift up one's horn
مغرور بودن
static lift
برای استاتیک
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
suction lift
ارتفاع مکش
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
بلندی مکش
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
scenery lift
چشماندازآسانسور
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift cord
طناببالابر
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift span
پلبالارو
lift bridge
پلبالارو
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ski lift
تخت روان
lift arm
دستهبالابر
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
assault lift
ترابری هجومی
dead lift
کوشش بیهوده
lift pass
پاس عمقی
lift pump
تلمبه کششی
lift shaft
محور بالابر
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on
رفع توقیف کردن
economic lift
عمرقانونی
false lift
برای کاذب
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift control
کنترل اسانسور
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift coefficient
ضریب برا
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift axis
محور برا
economic lift
عمر قانونی وسیله
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
airborne lift
بار هوابرد
airborne lift
تناژیکان هوابرد
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift
تله اسکی
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift
کنده یک چاک
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift
مرکز برا
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
shoe lift
پاشنه کش
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift van
صندوقچه محکم
asymmetrical lift
برای نامتقارن
lift van
یخدان
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift vector
بردار برا
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
lift truck
لیفتراک
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
dynamic lift
برای دینامیکی
high lift system
سیستم برای زیاد
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
high lift configuration
شکل برای زیاد
direct lift control
کنترل مستقیم برا
high lift device
وسایل برای زیاد
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
lift cord lock
قفلطناببالابر
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com