Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
gear stick
دسته دنده اتومبیل
Other Matches
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick out
متحمل شدن
stick-up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick out
جلو امدن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
non-stick
ناچسبنده
non-stick
تفلون
non-stick
ته لیز
non-stick
ناچسبان
to stick up for
پشتی کردن
to stick up for
دفاع کردن از
to stick up
مقاومت کردن
to stick up
تندنوشتن
non-stick
نچسب
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick-on
چسبنده چسبناک
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick
چسبناک
stick
چوب بازی
stick
گروه پرنده
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
الصاق کردن چوب
stick
عصا
stick
وقفه
stick
چماق
stick
وضع چسبندگی
stick
تردیدکردن
stick
چسباندن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
الصاق تاخیر
stick
چوب بازی هاکی
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
سوراخ کردن نصب کردن
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick with
<idiom>
ماندن با
stick
چسبیدن
stick
فرورفتن
stick
گیر کردن گیر افتادن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick
تخته موج سواری شلاق
out of gear
ازهم سواشده
to go out of gear
مختل شدن ازکارافتادن
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
gear in
درگیر شدن
in gear
اماده حرکت
in gear
دایر
in gear
اماده
gear in
درگیری دو چرخ دنده
out of gear
خراب
to gear down
باعوض کردن دنده کندکردن
to go out of gear
خراب شدن
to gear up
باعوض کردن دنده تندکردن
gear
پوشانیدن
gear
کردن اماده کارکردن
get in gear
[get into gear]
<idiom>
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
gear
جعبه دنده
gear
پوشش دنده دار
gear
ادوات
gear
الات جامه
gear
افزار
gear
دنده
gear
چرخ دنده
gear
مجموع چرخهای دنده دار
gear
اسباب لوازم
gear
انتقال دادن
gear
ابزار وسایل لباس مخصوص
stick shift
دسته دنده
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
size stick
قالب اندازه گیری
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
gun stick
میل سمبه تفنگ
gun stick
سنبه تفنگ
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
ingot stick
شمشه
size stick
الت اندازه گیری پا
polo stick
چوگان
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
night stick
چوب باتون
night stick
باتون
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
job stick
دسته بازی
yard stick
خط کش
[ابزار]
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
stick shifts
دندهی دستی
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
glue stick
چسبپمادی
ortho-stick
عصایهدایتگر
player's stick
چوببازیکنهاکی
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
stick umbrella
چتردستهچوبی
French stick
قرصدراز نازک نان
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
stick shift
دندهی دستی
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
swagger stick
باتون
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
joss stick
چوب جاس
stick eraser
چوبپاککن
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
pogo stick
چوب پای فنردار
shooting stick
صندلی عصایی
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
swagger stick
چوب دستی کوچک
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups
برجستگی داشتن
walking stick
عصا
walking stick
چوبدستی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
broom stick
دسته جاروب
buff stick
چوبیکه چرم
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick
کاسه بیل
filter stick
لوله صافی دار
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
بیعرضه
stick in the mud
طفره رو
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick-in-the-mud
طفره رو
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-muds
بیعرضه
control gear
دستگاه کنترل
training gear
گردونه در سمت
transmission gear
چرخ دنده انتقال
tumble gear
چرخ واسطه
tumble gear
چرخ دنده واسطه
valve gear
مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
worm gear
دنده مارپیچی
worm gear
دنده مورب
worm gear
دنده حلزونی پیچ حلزونی
compasition gear
چرخ دنده مرکب
bathing gear
لباس شنا
[حمام]
worm gear
چرخ دنده حلزونی
crank gear
چرخ دنده سر میل لنگ
crown gear
چرخ دنده محدب
gear level
دسته دنده
gear wheels
چرخ دنده ها
switch gear
وسیله اتصال
external gear
تاج دندانه خارجی
synchromesh gear
گیربکس سنکرون
timing gear
چرخ دنده میل بادامک
exhaust gear
چرخ دندانه خروجی
elevator gear
گردونه در ارتفاع
elevating gear
چرخ دندانه بالابر
driving gear
چرخ دنده محرک
differential gear
دنده عقب اتومبیل
change gear
چرخ دندانه تبدیل
chaffing gear
وسایل ضد سایش
riot gear
نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
back gear
یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com