Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
general issue
ملزومات ارتش
general issue
تدارکات عمومی ارتش
Other Matches
General manager . Director general .
مدیر کل
issue
بر امد
over issue
زیاد انتشاردادن
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
issue
توزیع کردن
issue
صادر کردن
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
انتشار دادن صدور
issue
انتشار
issue
موضوع دعوی
issue
ممر
issue
پی امد
issue
نشریه فرستادن
of no issue
بیهوده
issue
مسئله
issue
موضوع
issue
موضوع شماره
issue
نتیجه بحث
issue
کردار اولاد
issue
عمل
issue
توزیع
issue
رواج دادن
issue
انتشار دادن
issue
ناشی شدن
issue
صادر شدن
issue
خارج شدن
issue
صادرکردن
issue
افتتاح کردن
at issue
موضوع بحث
issue
نوع
issue
نژاد
issue
بیرون امدن
issue
صدور مطلب
of no issue
بی نتیجه
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
side issue
موضوع فرعی
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
bond issue
صدور اوراق قرضه
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
basic of issue
مبنای توزیع
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
side issue
مسئله فرعی
gratuitous issue
اماد پیشکشی
loose issue
تدارکات روباز
gratuitous issue
لباس پیشکش
issue priority
تقدم توزیع اماد
issue price
قیمت اعلام شده
issue pea
داغ نخود
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue note
برگه صدور
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
issue commissary
مسئول توزیع
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue a credit
افتتاح اعتبار
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue a warning
اخطار صادر کردن
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
issue
[outcome]
بر آمد
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
to die without issue
بدون اولاد مردن
to issue instructions
دستور صادر کردن
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
unit of issue
واحد توزیع
unit of issue
مبنای توزیع
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue
[outcome]
پایان
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
general
معمولی و نه مخصوص
general
سرتیپ سرکرده
general
استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
in general
به طور کلی
general
مربوط به همه چیز
general
همگانی
general
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
general
ژنرال ارتشبد
general
همگان
general
کلی معمولی
general
متداول
general
جامع همگانی
general
عمومی
general
کلی
general
عام
general
سرتیپ
general
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general
طبقه
Attorney General
مدعی العموم
Attorney General
دادستان
general verdict
تصمیم به وجه اطلاق
general support
یکان پشتیبانی عمومی
general welfare
رفاه عمومی
general tariff
تعرفه عمومی
general theory
نظریه عمومی
general support
پشتیبانی عمومی
Solicitor General
دادیار
Solicitors General
مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Solicitors General
معاون دادستان
Solicitors General
دلال
Solicitors General
دادیار
inspector general
بازرس کل
Solicitor General
دلال
inspector general
بازرسی بازرسی کل ارتش
general support
ماموریت عمل کلی
general supplies
اماد عمومی
general relativity
نسبیت عمومی
general register
ثبات کلی
general register
ثبات عمومی
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters
اسایشگاههای عمومی
general purpose
همه منظوره
general purpose
بدرد هر کاری خورنده
general purpose
هر کاره
general representatives
نواب عام
general reserve
احتیاط عمومی
general specification
مشخصات عمومی قرارداد
general supplies
تدارکات عمومی
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
general stock
سهام عمومی
general staff
ستادفرماندهی
general staff
ستاد عمومی
general staff
ستاد کل
general staff
ستاد ارتش
general psychology
روانشناسی عمومی
Solicitor General
معاون دادستان
major general
امیر تومان تومان اغا
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
general delivery
پست رستانت
Governor General
استاندار
tresury general
خزانه داری کل
treasury general
خرانه داری کل
Governors General
حاکم کل
Governors General
فرماندار کل فرمانفرما
general view
نگاهکلی
Governor General
والی
general public
عامهمردم
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
procurator general
کفیل خزانه داری
major general
سرلشگر
general requirements
نیازهای عمومی
major general
سرلشکر
Governor General
حاکم کل
Governor General
فرماندار کل فرمانفرما
Governors General
والی
surgeon general
پزشک ارشد
director general
مدیر کل
directors general
رئیس کل
lieutenant general
سپهدار
lieutenant general
سپهبد
directors general
مدیر کل
secretary general
دبیرکل
Secretary-General
دبیرکل
new general catalogue
فهرست عمومی نوین
director general
رئیس کل
surgeon general
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
quartermaster general
رئیس کل کارپردازی ارتش
general practice
وفیفهپزشکعمومیدراتاقعمل
post general
رئیس کل پست
post general
رئیس اداره پست
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
paymaster general
سررشته دار
Governors General
استاندار
Solicitor General
مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
general index
شاخص کلی
general damage
خسارت عمومی
general creditor
طلبکار عادی
general concepts
تدابیر کلی روشهای کلی
general concepts
تدبیر عمومی
general cargo
بار متفرقه
general cargo
کالای معمولی
general cargo
بار عمومی
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com