Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (1 milliseconds)
English
Persian
german giant swing
افتاب شکسته
Other Matches
giant swing
تاب بلند
giant swing
افتاب یا مهتاب
f. giant
انقوره وبادیجه ومانندانها
giant
غول قوی هیکل
giant
نره غول
giant
ادم غول پیکر
giant corporation
شرکت غول پیکر
giant corporation
شرکت بزرگ
giant panda
مورچه خوار فلس دار هیمالیا
giant roll
تاب
giant slalmon
مارپیچ بزرگ
giant star
ستاره بزرگ و درخشان
giant pandas
مورچه خوار فلس دار هیمالیا
giant killer
تیمورزشیضعیفوناشناس
giant killing
پیروزیتیمورزشیضعیفوناشناس
jersey giant
نژاد ماکیان خانگی بزرگ
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
giant circle
افتاب شکسته
Saadi was a giant among men .
سعدی از مردان بزرگ روزگار بود
How do you say ... in German?
چطور به آلمانی بگیم ... ؟
cousin german
عمه زاده
cousin german
عمو زاده
german shepherd
سگ پلیس
german shepherd
سگ راهنما
german shepherd
سگ گرگ
german silver
ورشو
german tinder
قو
West German
آلمانغربی
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
German tile
سفال تو گود
German measles
سرخجه
[پزشکی]
German measles
سرخک آلمانی
[سرخجه]
[پزشکی]
German measles
سرخک سه روزه
[سرخجه]
[پزشکی]
German thyme
آویشن
[آویشن معمولی]
[گیاه شناسی]
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
the German question
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
German expatriates
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
German measles
سرخجه المانی
German measles
سرخجه
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
I don't know any German people other than you.
من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
German rye bread
نانشیاردارآلمانی
events to mark the Day of German Unity
مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
swing up
بدن راازمیله بالاکشیدن
swing up
درحال تاب خوردن
swing saw
اره کانهای نوسان دار
swing
اونگان شدن یا کردن
swing
پیچیدن موازی اسکیها
swing
نوسان کردن
swing
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
تاب دادن
swing
چرخ دادن چرخ تاب
let it have its swing
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing
نوسان
swing
جنبش
swing
قطردوران قطر گردش
swing
هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swing
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing
اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing
چرخیدن
swing
تاب نوسان
swing
اهتزاز
swing
جنبانیدن
swing
تاب خوردن
boom swing
حیطه نوسان
boom swing
ناحیه لرزش
back swing
نوسان به عقب
swing doors
در گردان
swing door
در گردان
to make somebody swing
بدار آویختن کسی
[اصطلاح روزمره]
to make somebody swing
کسی را دار زدن
[اصطلاح روزمره]
swing bowler
توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
swing gates
دریچههای گردان
compass swing
چرخش خط محوری
compass swing
قطب نما انحراف طولی قطب نما
upward swing
نوسان به سمت بالا
to swing the lead
اززیر کار در رفتن
to swing the lead
خود را به ناخوشی زدن
swing bell
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing basket
سبد ابکشی
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
swing from one's heels
ضربههای قدرتی
swing bucket
جراثقال نوسان دار
swing bucket
جراثقال گردان
swing bridge
پل نوسان دار
voltage swing
نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
forward swing
تاباولیه
downward swing
نوسان رو به پایین
frequency swing
انحراف فرکانس
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
swing bridge
پل گردان
hip swing
چرخ جلو روی پارالل
swing bar
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing voter
فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
short swing
پیچهای با شعاع کم
swing half turn
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
center swing bridge
پل میانگرد
There is not room no swing a cat .
<proverb>
گربه را مجال گذز نیست .
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
the work is in full swing
کاربخوبی جریان دارد
grid voltage swing
تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
To shake ( swing , roll) ones hips .
قر دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com