Dictiornary-Farsi | gold exchange standard | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
gold exchange standard	پایه ارز طلا


Other Matches

gold standard	نظام پولی طلا
gold standard	پایه طلا
gold standard	نظام پایه طلا
gold standard	واحد طلا
gold bullion standard	پایه شمش طلا
international gold standard	پایه طلای بین المللی
gold bullion standard	پایه طلای غیر مسکوک
gold	زر
gold	طلا
gold	پول
gold	سکه زر
gold	Au :symb
gold	اندود زرد نخ زری
gold	ثروت رنگ زرد طلایی
gold	چشم گاومیش
gold	دایره مرکزی هدف
gold	جامه زری
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
Gold <adv.> <noun>	رنگ طلائی
inlaid with gold	زرنشان
ingot of gold	شمش طلا
inlaid with gold	زرکوب
ingot gold	شمش طلا
inlaid with gold	طلا کوب
gold thread	گلابتون زر
paper gold	طلای کاغذی
paper gold	منظور حق برداشت مخصوص است
red gold	زر
gold or silver	گلابتون
red gold	پول
dutch gold	زرورق بدل
gold foil	زرورق کلفت
gold foil	ورقه زر
gold flow	انتقال طلا
gold solder	لحیم طلا
gold standards	حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
gold crisis	بحران طلا
gold reserve	اندوخته طلا
gold refinery	واحد تصفیه طلا
gold pool	صندوق مشترک طلا
gold refining	تصفیه طلا
gold parting	تصفیه طلا
gold parity	برابری طلا
gold palm	نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
gold palm	نوعی نشان جنگی
gold standards	سیستم پشتوانه طلا
gold mining	استخراج طلا
fool's gold	سولفور اهن
fool's gold	پیریت
gold market	بازار طلا
gold leaf	زرورق نازک
gold leaf	ورقه طلای نازک
gold medals	مدال طلا
gold medal	مدال طلا
gold flow	جریان طلا
gold fish	ماهی قرمز
gold washer	کسیکه خاک زرداررابرای زرجویی میشوید لاوک خاکشویی
gold bar	شمش طلا
gold tisane	زر بافت
gold dust	خاک طلادار
gold amalgam	جیوه امیخته بازر
gold carats f.	زرهیجده عیار
All is not gold that glitters. <proverb>	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
All that glitters is not gold . <proverb>	هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
the name of the unit of gold	دینار
heart of gold <idiom>	شخصیت بخشنده داشتن
gold-rimmed	آنچهلبهوقالبطلاداشتهباشد
to dig gold	زرکندن
to dig gold	زردراوردن
to prospect for gold	جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
gold-plated	آبطلا دادهشده - طلااندودشده
white gold	الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
gold dust	گرد طلا
gold washer	خاکشو
gold beater	زرورق ساز
gold beating	زرکوبی
gold beating	زرورق سازی
gold digger	جوینده طلا
gold digger	زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
gold tisane	زربفت
gold embroidery	زردوزی
gold washing	شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
gold fever	حرص زرجویی
gold fever	اتش حرص که درجویندگان زرافروخته میشود
gold field	ناحیه زرخیز
gold filled	دارای روکش طلا
gold fish	ماهی طلایی
gold contacts	که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
as good as gold <idiom>	مثل یک تکه جواهر
gold contacts	اتصالات الکتریکی
gold beetle	سوسک طلایی
gold cloth	زری
gold bug	سوسک طلایی
gold cloth	زربفت
rolled gold bracelet	دست بند طلایی [غلتیده ]
silver inwrought with gold	سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
the streets are paved with gold <idiom>	از در و دیوار شهر پول می بارد
My gold ring is in pawn.	انگشتر طلایم درگرو است
gold lace [braids]	گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
gold leaf electroscope	الکتروسکپ با برگههای طلا
gold currency system	نظام پولی طلا
gold import point	نقطه ورود طلا
gold import point	حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
gold import point	طلای خالص به فروشنده میدهد
gold backing system	نظام پایه طلا
gold backing system	نظام پشتوانه طلا
gold and silver plant	حشیشه القمر
The gold market is booming .	بازار طلااینروزها گرم است
gold oak leaf	برگ خرما
to alloy gold with copper	بارزدن
to alloy gold with copper	عیارزدن
to alloy gold with copper	امیختن
gold worked steel	فولاد اصلاح شده
gold export point	قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
full bodied gold coin	سکه طلای تمام عیار
the morning hour has gold in its mouth <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
standard	طبیعی یا معمولی
standard	تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard	حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard	اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard	نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard	واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard	متعارف
standard	دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard	نمونه قانونی
standard	عیار قانونی استاندارد مقرر
standard	قانونی
standard	همشکل
standard	همگون یکنواخت یکجور
standard	استاندارد
standard	یکسان معیار
standard	همسان
standard	نورم مقیاس
standard	قسمت ساکن دستگاه
standard	استانده
standard	اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard	معیار
standard	استاندارد همگون
standard	الگو
standard	مقرر قانونی
standard	نمونه قبول شده معین
standard	متعارفی
standard	نشان پرچم
standard	متداول
standard	مرسوم
standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard	کالای جانشین رزمی
standard	اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard	سنجه
standard	معمولی
standard	قالب
standard	محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard	متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard	خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard A	استانداردA
standard load	بار تنظیم شده
standard class	درجه استاندارد
system standard	استانداردسیستم
standard lens	نفراستاندارد
wage standard	دستمزد استانده
frequency standard	استاندارد فرکانس
floor standard	چراغ پایه دار
floor standard	لامپ پایه دار
standard gauge	اندازه معمولی
standard interface	واسطه استاندارد
standard interface	رابط استاندارد
standard item	اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard language	زبان متعارف
standard rudder	51 درجه سکان
standard bred	اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
standard function	تابع استاندارد
standard trench	سنگر معمولی
standard load	بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard specification	دستورات استاندارد
standard solution	محلول استاندارد
standard ohm	اهم استاندارد
standard pascal	پاسکال استاندارد
standard section	پروفیل استاندارد
standard penetration	ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch	گام استاندارد
standard price	قیمت استاندارد
standard price	قیمت پایه
standard rate	نرخ استاندارد
standard motor	موتور معمولی
standard metre	متر قانونی یا قبول شده
system standard	معیار سیستم
standard measure	اندازه استاندارد
standard time	زمان رسمی
standard time	زمان استانده
standard time	ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard motor	موتوراستاندارد
standard time	وقت بین المللی
standard subroutine	زیرروال متعارف
standard method	روش استانده
standard stimulus	محرک معیار
standard specification	مقررات استاندارد
standard form	صورت متعارف
standard error	خطای معیار
standard cell	پیل استاندارد
standard candle	شمع استاندارد