Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
gold flow
جریان طلا
gold flow
انتقال طلا
Other Matches
gold
زر
gold
چشم گاومیش
gold
Au :symb
gold
دایره مرکزی هدف
gold
سکه زر
gold
پول
gold
ثروت رنگ زرد طلایی
gold
اندود زرد نخ زری
gold
جامه زری
gold
طلا
Gold
<adv.>
<noun>
رنگ طلائی
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gold refining
تصفیه طلا
gold standard
پایه طلا
gold fever
اتش حرص که درجویندگان زرافروخته میشود
gold standard
نظام پولی طلا
gold standard
نظام پایه طلا
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
gold thread
گلابتون زر
ingot gold
شمش طلا
gold standard
واحد طلا
gold solder
لحیم طلا
gold parting
تصفیه طلا
gold parity
برابری طلا
gold palm
نوعی نشان جنگی
gold mining
استخراج طلا
gold market
بازار طلا
gold leaf
زرورق نازک
gold pool
صندوق مشترک طلا
gold refinery
واحد تصفیه طلا
gold reserve
اندوخته طلا
gold or silver
گلابتون
gold bar
شمش طلا
gold bug
سوسک طلایی
gold beetle
سوسک طلایی
gold standards
سیستم پشتوانه طلا
dutch gold
زرورق بدل
gold beating
زرکوبی
gold beater
زرورق ساز
gold amalgam
جیوه امیخته بازر
gold carats f.
زرهیجده عیار
gold washer
کسیکه خاک زرداررابرای زرجویی میشوید لاوک خاکشویی
gold washer
خاکشو
gold tisane
زربفت
gold cloth
زربفت
gold cloth
زری
gold contacts
اتصالات الکتریکی
gold leaf
ورقه طلای نازک
gold foil
زرورق کلفت
gold foil
ورقه زر
gold filled
دارای روکش طلا
gold field
ناحیه زرخیز
gold fever
حرص زرجویی
gold embroidery
زردوزی
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
gold digger
جوینده طلا
gold crisis
بحران طلا
gold contacts
که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
gold tisane
زر بافت
ingot of gold
شمش طلا
inlaid with gold
زرنشان
gold medals
مدال طلا
gold beating
زرورق سازی
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
All that glitters is not gold .
<proverb>
هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
gold dust
خاک طلادار
heart of gold
<idiom>
شخصیت بخشنده داشتن
gold fish
ماهی قرمز
gold fish
ماهی طلایی
to dig gold
زرکندن
to dig gold
زردراوردن
gold medal
مدال طلا
gold-rimmed
آنچهلبهوقالبطلاداشتهباشد
gold-plated
آبطلا دادهشده - طلااندودشده
to prospect for gold
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
white gold
الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
fool's gold
پیریت
fool's gold
سولفور اهن
gold dust
گرد طلا
paper gold
طلای کاغذی
paper gold
منظور حق برداشت مخصوص است
red gold
زر
red gold
پول
the name of the unit of gold
دینار
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
inlaid with gold
طلا کوب
inlaid with gold
زرکوب
gold palm
نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
as good as gold
<idiom>
مثل یک تکه جواهر
gold lace
[braids]
گلابتون
[نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
The gold market is booming .
بازار طلااینروزها گرم است
gold worked steel
فولاد اصلاح شده
gold bullion standard
پایه طلای غیر مسکوک
gold and silver plant
حشیشه القمر
gold bullion standard
پایه شمش طلا
gold backing system
نظام پشتوانه طلا
gold backing system
نظام پایه طلا
rolled gold bracelet
دست بند طلایی
[غلتیده ]
the streets are paved with gold
<idiom>
از در و دیوار شهر پول می بارد
gold currency system
نظام پولی طلا
to alloy gold with copper
عیارزدن
international gold standard
پایه طلای بین المللی
silver inwrought with gold
سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
to alloy gold with copper
بارزدن
gold oak leaf
برگ خرما
gold leaf electroscope
الکتروسکپ با برگههای طلا
My gold ring is in pawn.
انگشتر طلایم درگرو است
gold import point
طلای خالص به فروشنده میدهد
gold import point
نقطه ورود طلا
to alloy gold with copper
امیختن
gold import point
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
gold exchange standard
پایه ارز طلا
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
the morning hour has gold in its mouth
<proverb>
سحرخیز باش تا کامروا باشی
full bodied gold coin
سکه طلای تمام عیار
to go with the flow
<idiom>
در مسیر نظام عمومی رفتن
[اصطلاح مجازی]
over flow
لبریز شدن
over flow
لبریزی
over flow
طغیان ریزش
over flow
سر ریز
to flow over
سر رفتن
to flow over
لبریزشدن
to flow over
طغیان کردن
flow
جریان
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
ناشی شدن فلو
flow
سیلان
flow
روانی سلاست
flow
درج متن در قالب کاغذ در سیستم DTP متن و فضای اطراف کاغذ و بین حاشیه ها
flow
حرکت به نرمی
flow
حرکت داده در یک سیستم
flow
مدیریت جریان داده
flow
حرکت متناوب
flow
جریان جاری کردن
out flow
برون ریز
flow
جاری شدن
flow
بده
flow
سلاست
flow
گردش
flow
روانی
flow
مد
flow
روند
flow
بده شریدن
flow
سلیس بودن
flow
جاری بودن روان شدن
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
permanent flow
بده دایمی
flow chart
شمای عملیات
permanent flow
ابدهی دایمی
flow chart
نمودارچرخش کار
flow chart
نمودارگردشی
flow charts
نمودار جریان وسیر مواد درکارخانه
return flow
جریان برگشت
permanent flow
بده پایدار
rate of flow
دبی
rate of flow
بده
rapid flow
جریان سریع
radial flow
جریان شعاعی
program flow
روند برنامه
program flow
گردش برنامه
poiseuille flow
جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
permanent flow
بده پایا
permanent flow
بده همیشگی
rate of flow
میزان جریان
permanent flow
ابدهی پایا
non unifor flow
جریان غیریکنواخت
mass flow
دبی جرمی
magnetic flow
فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
magnetic flow
شار مغناطیسی
line of flow
خط جریان
laminar flow
جریان لایهای
laminar flow
جریان خطی
laminar flow
جریان ارام
laminal flow
جریان خطی
mewtonian flow
جریان نیوتنی
minimum flow
اب کاستی
oil flow
جریان روغن
flow charts
نودار جریان امورصنعتی وپیچیده
flow charts
نمودار گردش کار
flow charts
نمودارچرخش کار
out flow of labor
خروج نیروی کار
money flow
جریان پول
molecular flow
جریان مولکولی
mixed flow
جریان مرکب
ion flow
جریان یونی
Every flow must have its ebb.
<proverb>
هر فرازى نشیبى دارد.
uniform flow
جریان یکنواخت
turbulent flow
جریان اشفته
turbulent flow
جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
turbulent flow
جریان متلاطم
transient flow
جریان گداز
tranquil flow
جریان اسوده
unsteady flow
جریان غیرماندگار
upward flow
جریان رو به بالا
underground flow
جریانزیرزمینی
lava flow
جریانگدازه
flow tube
تیوبدرگردش
flow bean
توپکدرگردش
air flow
جریانهوا
subsonic flow
جریان مادون صوت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com