Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (8 milliseconds)
English
Persian
grand son
پسر پسر
grand son
پسر دختر
Search result with all words
grand slam
موفقیت کامل
grand slam
توفیق عظیم
grand slam
شلم
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slams
موفقیت کامل
grand slams
توفیق عظیم
grand slams
شلم
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand
هزار دلار
grand
بسیار عالی باشکوه
grand
مجلل
grand
والا
grand
بزرگ مهم
grand
مشهور
grand
معروف
grand
باوقار
grand
جدی
grand juries
هیئت منصفه عالی
grand juries
هیات منصفه عالی
grand jury
هیئت منصفه عالی
grand jury
هیات منصفه عالی
Grand Prix
یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
grand piano
پیانوی بزرگ و افقی
grand pianos
پیانوی بزرگ و افقی
grand father
پدر بزرگ
grand father
جد
grand aunt
خاله پدری
grand aunt
خاله مادری عمه پدری
grand aunt
عمه مادری
grand child
نوه
grand conanical
بندادی بزرگ
grand dame
بانو
grand dame
زن با نفوذ
grand daughter
دختر دختر
grand division
تقسیمات بزرگ طبله
grand division
مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand duchess
زوجه یا بیوه دوک
grand duchess
دوشس بزرگ
grand duchy
دوک نشین
grand duchy
قلمرو دوک
grand duchy
قلمرودوشس
grand duke
دوک بزرگ
grand inquisitor
رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
grand larceny
سرقت عظیم
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
grand larceny
سرقت کبیره
grand larceny
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
grand mal
صرع همراه با تشنج وغش
grand mal
حمله بزرگ صرع
grand mal
صرع بزرگ
grand mother
مادر بزرگ
grand mother
جده
grand nephew
نوه برادر یا خواهر
grand niece
نوه برادر یا خواهر
grand opera
اپرای سنگین
grand opera
اپرای عمیق
grand parent
جد و جده
grand touring car
نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
grand uncle
دایی پدر
grand uncle
دایی مادر
grand uncle
عموی پدر
grand uncle
عموی مادر
grand vizier
صدراعظم
grand vizier
نخست وزیر
great grand father
جد اعلی
on a grand scale
<adv.>
به مقدار زیاد
on a grand scale
<adv.>
در مقیاس بزرگ
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com