English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
green house گلخانه
green house گرمخانه
Other Matches
green ترو تازه نارس
green تازه
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
green PC رایانه سبز
green خرم
green سبز
through the green منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green سبزشدن
green <idiom>
green بی تجربه
green رنگ سبز
green سبزیجات
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green معتدل
green سبزه چمن
green سبز کردن
green peak دارکوب سبز
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
green phosphor فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
green thumb استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
green room انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
green tea چایی سبز
green tea چای سبز
green sand ماسه تر
green soap صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
green stuff سبزی
green stuff سبزیجات
bromocresol green سبز برموکرزول
green vitriol زاج سبز
olive green رنگ سبز زیتونی روشن
mead green سبز چمنی
malachite green سبز مالاشیت
long green دلار کاغذی پشت سبز
long green اسکناس پشت سبز
kendal green پارچه پشمی سبزرنگ
in the green tree بخت سبز
almond green رنگ مغز پستهای
jade green رنک سبزمایل به ابی
jade green رنگ سبز یشمی
in the green tree خوشبخت
in the green tree سرسبز
green wood چوب تر
pace of the green سرعت گوی
green alga جلبک سبز
green crop علف تازه
green crop علیق سبز
forest green رنگ سبز تیره مایل بزرد
forest green سبز زیتونی
green dragon ارن
green dragon فیل گوش
green dragon لوف کبیر
green dragon درافیون
green corn ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
green concrete بتن تر
grass green رنگ سبز چمنی
green bean لوبیای سبز
green bice رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
green bone نیزه ماهی
Green Book مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
green concrete بتن تازه ریخته شده
green concrete بتن تازه
green eye رشک
green eye حسد
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
green mold کفک سبز
green old age پیری باتندرستی وزنده دلی
green old wound زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
green old wound زخم تازه
green onion پیازچه
green pea نخود سبز
dark green سبزسیر
green meat گیاه خوراکی
green meat سبزی
green meat گوشت کهنه
green eyed حسود
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
green gun لوله پرتاب سبز
emerald green زمردین
emerald green زمردی
green jaundice سبزی
green jaundice یرقان سبز
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
green pea نخود اتابکی
green stool مدفوع سبز رنگ [پزشکی]
green revolution انقلاب سبز
green belts کمربند سبز
By the green grass . کنار چمن های سبز وخرم
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
Light green. رنگ سبز روشن
green salad سالادسبز
green belt کمربند سبز
Green Paper برگهنظرخواهی
green fingers متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
Green Beret تکاور - کماندو
bottle green سبزپررنگ
practice green شروعبهسبزشدن
green walnut گردویتازه
green space فضایسبز
green thumb <idiom>
putting green قسمت چمن نرم که در اخرهر بخش سوراخ در ان قراردارد
to turn green سبز رنگ شدن
green beans لوبیا سبز
green roof [سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
Green architecture [ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Green architecture معماری سبز
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
deep green رنگ سبز تند و تیره
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
green with envy از حسادت ترکیدن
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
green light چراغ سمت راست
green with envy <idiom>
putting green چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
green russula نوعیقارچسبز
pea-green سبز نخودی
green card کارت سبز
Green Berets سبز کلاهان
bowling green چمن مخصوص بازی با گوی چوبی
sap green رنگ زرد مایل به سبز سیر
village green میدان دهکده
green vegetable سبزی خوراکی
to incline to green یا مایل بودن
emerald green سبززمردی
to incline to green بسیبزی زدن
pomona green رنگ سبزو زردامیخته بهم که زردی ان بیشترنمایان باشد
pea green سبز نخودی
green cards کارت سبز
green peas نخودفرنگی
green cabbage کلمسبز
pea green زرد مایل بسبز
green beam شعلهیسبز
sea green رنگ سبز مایل بابی
green pepper فلفل سبز
green ball توپسبز
green peppers فلفل سبز
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
red green blindness رنگ کوری سبز- قرمز
all nature looked green طبیعت سراسر سبز بود
green barley for fodder خصیل
all nature looked green همه جا سبز بود
moss green color رنگ سبز ماشی
green barley for fodder قصیل
moss green color سبز جلبکی
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
fine green marble سنگ گندمی
green sand mold قالب تر
green sand molding قالب ریزی تر
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
green mountain boy مرد بومی یا ساکن ورمونت
To turn green with envy. از حسد ترکیدن
This painting has a green background. زمینه این تابلو سبز است
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
yellow green alga جلبک دارای رنگدانه زرد تا سبز
to paint adoor green رنگ سبز بدری زدن
green with a blue tint سبز مایل به ابی
Here ist my Green card. بفرمائید این کارت سبز من است.
to paint adoor green دری را رنگ سبز زدن
A green leaf is the gift of a dervish . <proverb> برگ سبزى است تیفه درویش .
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
As sure as [God made] little green apples he'll be back. او [مرد] صد در صد دوباره می آید.
Green tea is esteemed for its health-giving properties. ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
house جا دادن
to keep house خانه نشین شدن
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house شرکت
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house مجلس
to keep house خانه داری کردن
house محکم کردن
to let a house خانهای را اجاره دادن
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
house-to-house جستجویخانهبهخانه
house خانه نشین شدن
house منزل گزیدن
in house درون ساختمان یک شرکت
necessary house خصوصی
in-house درون ساختمان یک شرکت
necessary house خلوت
necessary house محرم
house of d. توقیف گاه
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
house of d. زندان موقتی
own a house خانهای دارم
own a house دارای خانهای هستم
He came out of the house. از منزل درآمد
her house خانه ان زن
her house خانه اش
necessary house نهانی
keep house <idiom>
on the house <idiom> مجاز درکاری
necessary house محرمانه
Outside the house. بیرون از خانه
house منزل دادن پناه دادن
house جادادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com