English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
greenwich sidereal time زمان نجومی گرینویچ
Other Matches
greenwich time زمان گرینیچ
Greenwich Mean Time معیار ساعت گرینویچ
greenwich time ساعت یا زمان گرینویچ
sidereal time زمان نجومی
sidereal time زمان ستارههای
sidereal time وقت نجومی
greenwich گرینویچ
greenwich meridian نصف النهار گرینیچ
greenwich meridian نصف النهار گرینویچ
greenwich hour angle زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
sidereal وابسته به ثوابت نجومی
sidereal ستارهای
sidereal angle زاویه نجومی
sidereal period دوره تناوب نجومی
sidereal day روز نجومی
sidereal period پریودنجومی
sidereal day شبانروزنجومی
sidereal hour angle زاویه ساعتی نجومی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
for the time being <idiom> برای مدتی
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
f. time روزهای تعطیل دادگاه
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is yet time. هنوز وقت هست.
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d اگاه بودن
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
one-time سابق
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time مدت
time عهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> هر بار
time ساعتی
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
at any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
time out وقفه فاصله
time out ایست
time out تایم
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time فرصت موقع
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time مرورزمان را ثبت کردن
any time <adv.> درهمه اوقات
time وقت قرار دادن برای
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time زمانی موقعی
time [s] <adv.> دفعه
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time فرصت مجال
at any time <adv.> درهمه اوقات
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time هنگام
time زمانه
time ایام
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time گاه
time زمان
time [s] <adv.> بار
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time فرصت
time وقت
time تایم
time روزگار
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدروز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time out مهلت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
any time <adv.> همیشه
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time of flight زمان پرواز هواپیما
time preference رجحان زمانی
time of disintegration زمان انفجار
time preference ارجحیت زمانی
time money وام مدت دار
time priority تقدم زمانی
time quantum ذره زمانی
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time sampling نمونه گیری زمانی
time preference ترجیح زمانی
time of blowing زمان دم
time note سند یا قبض مدت دار
time on target اتش زمان روی هدف
time orderly نگهبان اعلام ساعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com