Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English
Persian
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
grocery store
[American E]
بقالی
Other Matches
grocery
خواربار
grocery
بقالی
grocery
بقالی
grocery
عطاری خواربارفروشی
grocery
خواربار فروشی
store
ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store
انباره کردن
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store
سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store
می باقی می ماند
store
سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store
دخیره کردن
in store
موجود
in store
اماده
in store
اندوخته
d. store
مغازه بزرگ
store of value
منبع ارزش
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
store
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store
ذخیره
store
ذخیره کردن
store
اندوختن انبار کردن
store
فروشگاه
store
مغازه دکان
store
موجودی
store
انبارکردن اندوخته
store
ذخیره اندوخته
store
مخزن
store
انبار
store
دکان ذخیره
store
اندوختن
store
مغازه بزرگ
store
انباره
store
انبارکردن
store
انبار ناو
This way please. store across the street.
بفرمائید از این طرف
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
two level store
انباره دو سطحی
convenience store
خواربار فروشی کوچک
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
store and forward
ذخیره و ارسال
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
computer store
فروشگاه کامپیوتر
capacitor store
انباره خازنی
bonded store
انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store
انبار گمرک
backing store
انباره پشتیبان
store-rooms
انبار خانگی
store-rooms
انبار
store-rooms
جای انبار کردن
store-room
انبار خانگی
store-room
انبار
store-room
جای انبار کردن
store room
انبار
store room
جای انبار کردن
department store
فروشگاه بزرگ
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
control store
انباره کنترل
external store
انباره خارجی
beam store
انبار پرتویی
sand store
انبار ماسه
store room
انبار خانگی
pushdown store
انباره پایین فشردنی
permanent store
انباره دائمی
store and forward
انبارش و ارسال
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
local store
ذخیره محلی
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
to set no great store by
مهم ندانستن
to set no great store by
قیمتی ندانستن
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com