English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
guide handle دستهیراهنما
Other Matches
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
guide هدایت کردن
guide کشتی فرماندهی عملیات
guide EquipmentIB Processing انجمن بین المللی استفاده کنندگان کامپیوترهای بزرگ
guide way مسیر هدایت
guide way مسیر لغزش
guide راندن
guide راهنمایی کردن غلاف
guide هادی
guide کتاب راهنما
guide رهبر
guide راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide موج بر
guide راهنمایی کردن
guide ناو راهنما
guide راهنما
guide rail شینه راهنما
guide rail ریل راهنما
guide rod میله راهنما
guide post نشان راه
guide pipes لولههای راهنما
guide pin پین راهنما
guide roller غلطک راهنما
guide post میل
guide on line راهنماهابخط شوید
guide on line راهنماها به خط
guide drum طبلک راهنما
guide edge لبه راهنما
guide flag پرچم راهنما
guide flag پرچم هادی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
guide lines دستورالعملها
guide lines خط مشیها
guide nut شیار راهنما
guide slot شیار راهنما
guide rope مهار
guide rope طناب
guide vane تیغه راهنما
wave guide موجبر
guide dog سگ راهنم
guide dogs سگ راهنم
guide mark نشانهراهنما
guide bar صفحهتیغه
bread guide محلقرارگرفتنناندرتستر
butt guide حافظلبه
chain guide محافظزنجیر
fabric guide قسمتراهنما
wave guide هادی برای تابشهای الکترومگنتیک
valve guide هادی سوپاپ
guide wall دیواره راهنما
line guide خطراهنما
yarn guide هادینخبافندگی
thread guide راهنماینخ
tape-guide محلعبورنوار
light guide هادی نور
paper guide راهنمایورقه
piston guide راهنمای پیستون
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
cutting guide راهنمای برش [ابزار]
guide cylinder استوانه راهنما
guide column ستون راهنما
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
card guide راهنمای کارت
girl guide دختر پیشاهنگ
girl guide عضو پیشاهنگی دختران
dovetail guide راهنمای دم چلچله راهنمای کام وزبانه
guide vane تیغه هادی
drilling guide پیش مته
Do you have a hotel guide? آیا دفترچه راهنمای هتل را دارید؟
guide bank دیوار هادی سد
guide cam بادامک راهنما
guide collar طوقه راهنما
guide book راهنمای مسافران
guide book کتاب راهنما
guide board تابلو راهنما
guide bars خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
handle دسته گذاشتن
take-up handle دستهسوارکننده
handle رفتار کردن استعمال کردن
handle سروکارداشتن با
handle اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle سیم بین چکش و دستگیره
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
this will a for a handle بدرمن نمیخورد
this will a for a handle بکارمن نمیخورد
the handle to one's name لقب
handle دست زدن
handle دستکاری کردن
handle مانور کردن
handle دستگیره
handle بکار بردن
handle دست زدن به
handle احساس بادست
handle گیره
handle شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle ضامن دستگیره
handle دسته
handle گیره نگهدارنده
handle دست داشتن دسته
handle با دست عمل کردن
handle قبضه شمشیر
handle وسیله لمس
handle خرید و فروش کردن
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
film guide roller حلقهراهنمایفیلم
film guide rail ریلراهنمایفیلم
coupling guide device دستگاهحافظاتصال
rip fence guide شکستنشیارحافظ
operation exposure guide حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
nozzle guide vane تیغههای هادی یا راهنما
exhaust guide vanes پردههایراهنمایاگزوز
double vee guide راهنمای وی دوبل
inlet guide vane تیغههای خنک کننده جریان ورودی
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
helical wave guide لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است
starter handle دستهآغازگر
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
grab handle دستگیره
door-handle دستگیرهدر
fly off the handle <idiom> از کوره در رفتن
door-handle اهرم در
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
types of handle انواعدسته
turning handle دستهچرخشگر
traversing handle دستهعرضی
pull handle دستهکشش
lifting handle دستهبلندکننده
retractable handle دستهجمعشو
knob handle دکمهدستی
insulated handle دستهعایقدار
half handle نیمدسته
safety handle دستهایمنی
shaped handle دستهحالتدهنده
side handle دستهجانبی
gun handle دستهتلمبه
grip handle جادستی
elevating handle دستهبالابر
capstan handle هندل
handle escutcheon روقفلی دسته
handle the ball دست زدن توپزن به توپ
scoop handle مشته
jug handle شکاف به عرض دست
knurled handle دستگیره اج دار
lever handle دستگیره اهرم
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle دستگیره عامل
handle bar دسته موتورسیکلت
carrier handle دستگیره حمل
carrier handle دسته حمل
crank handle اهرم دستی
file handle دسته سوهان
hammer handle دسته چکش
handle bar دسته دوچرخه
balanced handle دسته تعادل
handle bar فرمان
operating handle دستگیره کولاس
basket handle گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle ترمزدستی
auxiliary handle دستهکمکی
carriage handle دستگیرهحامل
carrying handle دستهحمل
charging handle دستهینشانگیر
the handle of the face دماغ
the handle of the face بینی
cross handle ضامنضربدری
star handle دستگیره گردان
reshape handle دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle زیاد تکان دادن
handle escutcheon روقفلی فرمان
door handle دستگیرهدر
operating handle دستگیره راه اندازی
pneumatic-tyred guide wheel عملیاتبادتایرچرخ
The door – handle has broken off. دسته درشکسته است
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
figure skiing handle دستهچوباسکی
I can handle (cope with) hom. از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
oxygen control handle دستهکنترلاکسیژن
interior door handle دستهداخلدر
inside door handle دستگیره داخل درب اتومبیل
pistol grip handle دستهنگهدارندهپیستون
handle bar arm دسته فرمان
air brake handle دستهترمزهوایی
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
anti-vibration handle دستهضدلغزش
To fly into a rage. To foly off the handle. آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com