English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
half-distance line خطنیمفاصله
Search result with all words
open half wave line خط نیم موج باز
shorted half wave line خط نیم موج بسته
Other Matches
distance line طناب نگهدارنده ناوها
distance line طناب تنظیم فاصله
long distance line خط ارتباطی
distance مسافت
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
known distance مسافت معلوم
known distance فاصله معلوم
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
distance مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
distance دوری
distance بعد دورکردن
distance دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance برد سلاح
distance مسیر مسابقه
distance تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance بعد
distance فاصله
to keep one's distance اشنایی نکردن
to keep one's distance کناره گیری کردن
to keep one's distance دوری جستن
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
long distance دارای مسافت زیاد
long distance ازراه دور تلفن کردن
long distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance دارای مسافت دور
long-distance راه دور
long-distance از راه دور
long-distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
distance between centers طول دوران
long-distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance دارای مسافت زیاد
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance دارای مسافت دور
code distance فاصله رمز
long distance از راه دور
long distance راه دور
weaving distance طول تقاطع
weaving distance طول تلاقی مسافت همبری
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
focal distance فاصله کانونی
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
zenith distance فاصله ارتفاع نافر
zenith distance ارتفاع راس القدم
unit distance با فاصله واحد
training distance مسافت تمرین
buffer distance محوطه امنیت
to step a distance قدم کردن
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
coherence distance فاصله همدوسی
distance wadding بوش داخل پوکه فشنگ
distance light نورافکن
supporting distance بردپشتیبانی سلاحها
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
f. distance or length فاصله کانونی
ecological distance فاصله بوم شناختی
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time distance زمان عبور ستون
distance scale مقیاسمسافت
buffer distance حاشیه امنیت
distance travelled مقدارطیشده
distance wadding لایی جازم
distance wadding لایی
distance vision دید دوربرد
distance receptor گیرنده دوربرد
distance protection وسیله حفافت فاصله
distance meter فاصله سنج
center distance فاصله مرکزی
supporting distance مسافت پشتیبانی
bond distance طول پیوند
linear distance خط هوایی
air distance مسافت هوایی
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
distance man دونده استقامت
distance runner دونده استقامت
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
angular distance فاصله زاویهای
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
skip distance خیز موج
social distance فاصله اجتماعی
frequency distance فاصله فرکانس
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
distance meter بعد سنج
distance post قرارگاهمحلمسابقه
center distance فاصله ازمرکز
safe distance فاصله بی خطر
signal distance فاصله علامتی
sight distance طول دید
sight distance فاصله دید
sight distance مسافت دید
shouting distance فاصله صدا رس
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
internuclear distance فاصله بین هستهای
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
image distance عرض تصویر
safe distance مسافت امن اطراف مین
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
offset distance مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
offset distance فاصله برون محوری
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
haul distance فاصله حمل
polar distance فاصله قطبی
stopping sight distance فاصله دید ایست
overtaking sight distance طول دید
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
telephone modal distance مسافت مکالمه تلفنی
long distance supply تغذیه مسافت دور
long distance reception دریافت دور
fixed distance marking خطمقطعثابت
economic haul distance فاصله اقتصادی حمل
long distance cable کابل ارتباطی
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
total stopping distance طول ایست کامل
social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
hole center distance فاصله مرکز سوراخ
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
overtaking sight distance فاصله دیدپیش افتی
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
bogardus social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
line by line milling فرز کردن سطری
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
ones better half زن
outside half هافبک کناری
right half نیمهراست
one's better half زن بطور کنایه
half in half out دو پشتک به عقب با نیم وارو
one is half of two یکی نیمی است از دو
one half of نیمی از
half and half نصفانصف
half and half نوعی ابجو انگلیسی
half a d. نیم دو جین
half a d. شش تا
half and half بالمناصفه
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
half نصفه
half نیم
first half نیمه نخست
second half نیمه دوم
i thank you be half of از طرف ... تشکر می کنم
half نصف
one half of یک نصف
half نیمه نخست
half بطور ناقص
half نیمی
half شریک ناقص
half طرف
half سو
half way نیمه راه
half way واقع در نیمه راه
half یکی از دو بخش معادل
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half کارتن با طول نصفه
half ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
to go off half بی گدارباب زدن
half breed ادم دورگه
half breed از نژاد مختلف
half bred بی تربیت
half bred دورگه
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
half boot نیم چکمه
half blood نابرادری یا ناخواهری دورگه
lap half پیوند نیم نیم
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
half blooded دورگه
half brother نابرادری
half brother برادر ناتنی
it is not half bad هیچ بد نیست
it is not half bad انجا بداست
half circle چرخش نمیدایره ژیمناست
half century 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
half caste ازنژاد مختلف
half caste دورگه
half caste دارای پدر اروپایی ومادر هندوستانی
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com