Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
hard water
اب سخت
hard water
اب سنگین
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard of d.
دیرهضم
i hard him out
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard of d.
ناگوارا
hard
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
سخت گیر نامطبوع
hard
قوی
hard
مشکل شدید
hard
دشوار
hard
سفت
hard
زمخت
hard by
نزدیک
hard right
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard
بشدت
hard
بسرعت
hard
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard
خطای موقت در سیستم
it is hard to say
نمیتوان گفت
hard
سخت
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hard
سخت در مقابل نرم
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up
<idiom>
کمبود پول
hard by
درنزدیکی
hard on (someone/something)
<idiom>
آزار دادن کسی یا چیزی
hard
خسیس درمضیقه
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard
چندان سخت نیست
I am hard at it .
سخت مشغولم
hard
خطا
hard to please
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard to please
مشکل پسند
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard set
سخت شده
hard lines
بدبختی
hard set
منقبض شده
hard set
ثابت شده
hard sectoring
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hard hat
کلاهایمنی
hard shouder
شانه راست
hard mouth
بد دهنگی
hard maple
افرای قندی قند افرا
hard lines
سختی
hard layer
لایه سفت
hard layer
لایه سخت
hard laid
سفت تابیده
hard labor
اعمال شاقه
hard mouth
بد لگامی
hard mouthed
بد دهنه
hard sector
قطاع سخت افزاری
hard sauce
مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard rubber
لاستیک سخت
hard radiation
تابش یا پرتو سخت
hard pan
قشر سنگی شده
hard mouthed
سرکش
hard mouthed
خودسر
hard mouthed
بدلگام
hard hyphen
خط تیره واصل
hard set
سفت شده
elder hard
سر بلیط
It was raining hard.
باران سختی می با رید
It is as hard as rock.
مثل سنگ سفت است
He is hard of hearing.
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
hard soil
خاک سفت
These coins are very hard to come by .
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.
لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
hard solder
لحیم برنجی
hard solder
لحیم سخت
hard surfacing
سخت گردانی سطحی
hard solder
جوش سخت
hard space
فاصله واصل
hard stand
بارانداز هوایی
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
hard soil
زمین سفت
hard shell
متعصب
hard shell
سخت پوست
hard shell
کاسه دار
hard left
اعضایتندرویحزبسیاسی
die hard
جان سخت
hard soil
رویه محکم
hard porn
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard-drinking
معتادبهالکل
hard-hit
درگیرمشکلی
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
hard-wearing
قویوبادوام
hard-won
رسیدنبههدفی
rock-hard
بینهایتسخت
hard shell
سخت
hard feelings
<idiom>
عصب وخشم
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard heartedly
از روی سخت دلی
hard featured
بدقیافه
hard favoured
زشت
hard failure
نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard face
سخت کردن سطحی
hard error
خطای ملموس
hard error
خطای سخت افزاری
hard drive
گرداننده سخت
hard core
مصالح اوار
hard core
مصالح تخریب
hard core
پی جاده
hard core
زیرسازی جاده
hard copy
نسخه ملموس خروجی چاپی
hard copy
نسخه چاپی
hard copal
کوپال سخت
hard colors
رنگهای سنگین
hard coal
ذغال سنگ سخت
hard clam
حلزون دارای کفههای صدفی سخت
hard featured
زشت
hard fiber
فیبر سخت
hard heartedly
بیرحمانه
hard head
شاخ جنگی
hard head
بی مخ
hard head
ادم بی کله
hard handed
خسیس
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard hack
اسپیره
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard ground
زمین سخت
hard ground
زمین سفت
hard goods
اجسام سخت
hard goods
اجسام پایدار ومقاوم
hard glass
شیشه سخت
hard game
بازی دشوار
hard fisted
جوکی
hard fisted
خسیس
hard finish
روکاری زبر
hard chine
خن زاویهای
hard charge
بشدت و حداکثر سرعت راندن
hard beach
قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard beach
ساحل مستحکم
hard base
باز سختbaseball
hard base
سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base
سکوی پرتاب مستحکم
hard ball
baseball =
hard baked
سفت پخته شده
hard baked
سفت پز
hard bake
بادام سوخته
hard advertising
تبلیغات تهاجمی
hard acid
اسید سخت
hard port
ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard port
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hammer hard
سخت
hammer hard
چکشی
hammer hard
چکش خورده
half hard
نیم سخت
hard bested
درفشار
hard bested
درگرفتار
hard heartedness
قساوت
hard heartedness
سنگدلی
hard brick
اجر بهی
hard brick
اجر سخت
hard boiled
سرسخت وخشن
hard boiled
پرتعصب
hard boiled
سفت سفت پز
hard boiled
زیاد سفت شده
hard boiled
سخت جوشیده
hard board
تخته فشاری
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
hard bitten
گاز گیر
hard bitten
سخت گیر
hard bitten
سرسخت
hard bitten
سگ خو
hard bill
پرندگان سخت منقار
hard-nosed
پشت همانداز
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard sell
فروشندگی باچرب زبانی وفشار
hard currency
ارز قوی
hard currency
پول قوی
hold hard
صبر کنید
hold hard
عجله نکنید
hard line
سختگیرانه
hard palates
سخت کام
hard palate
سخت کام
hard currencies
ارز قابل قبول
hard currencies
ارز معتبر
hard-hearted
سنگدل
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
hard-bitten
دیرشکست خور
hard sell
زورچپانی
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
hard spun
[نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
hard-nosed
سرسخت
hard-headed
مردعملی
hard-headed
مردمنطقی
hard headed
مردعملی
hard headed
مردمنطقی
hard luck
بدبختی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com