English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (5 milliseconds)
English Persian
hardware dependent وابستگی سخت افزاری
Other Matches
hardware سخت افزار
hardware دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
hardware مدارهای مجتمع
hardware قط عات
hardware واحدهای فیزیکی
hardware ابزار
hardware اهن الات
hardware اهن الات ابزارالات
hardware دستگاههای اصلی
hardware سخت ابزار
hardware specialist متخصص سخت افزار
hardware resources منابع سخت افزاری
hardware reset باز راه اندازی سخت افزاری
hardware platform پایگاه سخت افزار
joiner's hardware ابزار نجاری
pseudo hardware شبه سخت افزار
hardware key کلید سخت افزاری
common hardware قطعات عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
hardware configuration پیکربندی سخت افزار
hardware check مقابله سخت افزاری
hardware monitor مبصر سخت افزاری
hardware description language زبان تشریع سخت افزاری
graphics input hardware سخت افزار ورودی گرافیکی
self dependent متکی بخود
to be dependent on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
dependent دلگرم به
dependent تابع
dependent تابع نامستقل
dependent تابع نان خور گماشته
dependent عایله موکول به
dependent معلق
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
dependent موکول
dependent مربوط محتاج
dependent متعلق
dependent وابسته
dependent variable متغیر وابسته [ریاضی]
time dependent وابسته به زمان
surviving dependent فرد باقیمانده
surviving dependent فرد بازمانده
dependent variable متغیر وابسته
memory dependent متکی به حافظه
memory dependent وابسته حافظه
device dependent وابسته به دستگاه
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
dependent state دولت غیر مستقل
density dependent انبوهی بسامان
dependent variable متغیر تابع
machine dependent وابسته ماشین
machine dependent وابسته به ماشین
command sponsored dependent بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
he was dependent on me fop support تحت تکفل من بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com