English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
he brought more money باز پول اورد
he brought more money قدری دیگر پول اورد
Other Matches
brought اورده شده
well-brought-up بچهمودبوباتربیت
brought forward منقول ازصفحه پیش
to be brought to bed زاییدن
tenderly brought up دست پخت
to have breakfast brought to your room ناشتا را به اتاقتان [در هتل] آوردن [بیاورند]
It brought me good luck . he was I'll – omened, بد قدم بود
We have a neither bargained nor haggled , and the bride has been brought home. <proverb> نه چک زدیم نه چانه عروس آمد تو خانه.
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
he is f. of money پول فراوان دارد
near money شبه پول
take in (money) <idiom> رسیدن
his money is more than can پولیش بیش
f. money پول فراوان
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
near with one's money خسیس
value for money قدرت خرید پول
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
money جایزه نقدی
money پول
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money on d. پول سپرده
money on d. وجه امانعی
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money اسکناس
money سکه
money مسکوک ثروت
money of account پول محاسباتی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money پول
requistion for money درخواست
money off offer فروش با تخفیف
money on deposit وجه امانی
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
money on deposit پول سپرده
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
quantity of money مقدار پول
money matters امور پولی
retention money پول گرویی
money list لیست پرداخت حقوق
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
money maker پول گرد کردن
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
money making پول بهم زنی
passage money کرایه
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
sound money پول سالم
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money stock عرضه پول
onother's money پول شخصی دیگر
money supply عرضه پول
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money stock حجم پول در گردش
passage money کرایه مسافر
passage money خوراک
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
money pot غلک
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
money pot دخل
passage money غذا
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money wage مزد پولی
supply of money عرضه پول
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
money list لیست حقوق
pin money مبلغ ناچیز
money-box صندوق اعانه
money-box غلک
free with ones money ولخرج
for the sake of money بواسطه پول
for the sake of money پول
for the sake of money برای
folding money اسکناس پول کاغذی
fiat money پول بدون پشتوانه
money-boxes صندوق اعانه
fiat money پول رایج اعتباری
earnest money پیش پرداخت
money-boxes غلک
money market بازار پول
earnest money ضمانتنامه شرکت در مناقصه
paper money اسکناس
paper money پول کاغذی
paper money اسکناس پول کاغذی
high money پول گران
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
head money جنایتکار
head money جایزه اوردن سر
he pays his own money نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
he pays his own money پولش را خودش میدهد
he made his money f. پول خودرابه باد داد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com