Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (4 milliseconds)
English
Persian
he writes himself captain
درنوشتن خودراسروان مینامد
Other Matches
to writes down
واردکردن یادداشت کردن
writes
قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
captain
سروان
captain
ناخدا
captain
سرکرده
captain
فرمانده ناو
captain
درجه ناخدا یکمی دریایی
captain
فرمانده هواپیما
captain
کاپیتان
captain
سردسته
to writes down
ثبت کردن
writes
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
تحریر کردن
writes
انشاکردن
writes
تالیف کردن
writes
نوشتن
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
ثبت رای کتبی
writes
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
writes
کسر کردن
writes
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
writes
وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
writes
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
writes
وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
writes
با اب وتاب شرح دادن
to writes down a person
چیزی برضدکسی نوشتن وازان راه اورابی اعتبارکردن
captain's quarters
کابینکاپیتان
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
target captain
عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
sea captain
فرمانده نیروی دریایی
sea captain
ملاح بزرگ
he writes for the papers
برای روزنامه هامقاله مینویسد
gun captain
رئیس توپ
alternate captain
کاپیتان ذخیره
captain a protest
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
captain of the forecastle
سر گروه لنگر
captain of the port
افسر انتظامات بندر
captain of the top
مسئول گروه کار
field captain
کاپیتان تیم
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
group captain
سرهنگ هوایی
gun captain
رئیس قبضه
hold captain
متصدی انبار کشتی
captain junior grade
ناخدا دوم
He writes with the left hand.
با دست چپ می نویسد
He writes a legible ( beautiful ) hand .
خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
He writes well . he wields a formidable pen .
قلم خوبی دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com