English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
head of frame سرقاب
Other Matches
head to head polymer بسپار سر به سر
frame چارچوب
frame دنده عرضی
frame قاب کردن
frame قاب کادر
frame سازه
frame باربست
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame تنه
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame up دسیسه
frame کنترل هایی
frame up توط ئه
frame هیکل حالت موقتی
frame استاتور استخوان بندی
frame قاب چارچوب کمان
frame فریم
frame چهارچوب
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame قاب کردن قاب گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame تنظیم کردن
frame بیان کردن
frame فرمول
frame قاعده
frame منطق اسکلت
frame ساختمان
frame قاب
frame قواره
frame بدن
frame شاسی
frame صحنه
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
frame چهارچوب تنه
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame up دوز وکلک
saw frame کمان اره
K-frame قاببصورتحرفk
frame-up توط ئه
frame-up پرونده سازی
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame پاپوش درست کردن
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame کالبد
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
door-frame چارچوب در
main frame کامپیوتر بزرگ
bar frame تیرک قاب
frame frequency بسامد صحنه
casement frame قاب بازشو
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
page frame قالب صفحه
machine frame چارچوب دستگاه
pack frame کوله پشتی زین دار
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
magnet frame یوغ اهنربایی
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
mast frame قاب چهارگوش
frame of reference چهارچوب داوری
chassis frame چارچوب شاسی
frame agreement توافق اولیه
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
frame-ups پرونده سازی
frame-ups توط ئه
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
page frame قاب صفحه
box-frame قاب صندوقی
warp frame قاب چله
two light frame پنجره دو قلو
reference frame دستگاه مقایسهای
metal frame قالبفلزی
overhead frame قالببالایسر
portal frame قالبدرگاهی
roller frame قالبدورانی
sash frame حمایلقاب
sill of frame آستانهقاب
timber frame قالبچوبی
track frame قالبشیار
vertical frame قالبعمودی
walking frame قالبچهارپا
warping frame قالبپیچنده
frame stile قالبنردبانی
burner frame سوخت
two light frame پنجره دوچشمه
cold frame سرما دورکن
freeze-frame قاب ایستایی
freeze-frame قاب ایستا
to connect to frame اتصال به بدنه
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
spinning frame چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
space frame قاب سه بعدی
time frame چارچوب زمانی
time frame مدت لازم
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
burner frame قالب
web frame قالبشبکهای
wire frame قالبفلزی
frame antenna انتن چارگوش
frame push اهرم فشاردهنده
door frame چارچوب در
distribution frame مقسم
plan frame چارچوب برنامه
mirror frame جعبه اینه
piling frame داربست
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
picture frame قاب عکس
crane frame چارچوب جرثقیل
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus شاسی
frame of hachsaw کمان اره چکی
full frame قاب کامل
frame work چهارچوب
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
frame partition تیغه قالبی
frame partition تیغه تیرپایهای
climbing frame وسیلهایمخصوصبازیکودکان
frame partition جداگر سازه دار
frame of hachsaw کلاف اره چکی
frame of mind حالتذهنیفرد
wire frame model نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
wood frame construction ساختمان با استخوانبندی چوبی
micro to main frame پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
gap frame press پرس "سی " شکل
track roller frame قالبگردندهشیاردار
swing frame grinder دستگاه سنگ زنی نوسان دار
intermediate distribution frame مقسم میانی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
locomotive frame drilling machine دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
middle rial of door frame قیدچه
frame of mind (good or bad) <idiom>
double frame hobbing machine دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
top and bottom rail of door frame پاسار
head دستشویی قایق بالای بادبان
head well چاه پیشکار
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head نوک پیکان
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head well مادر چاه
head way پیشروی
head ضربه با سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
R/W head وسیله
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
from head to f. ازسرتاپا
head عنوان مبحث
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
head راس
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head پیش رو
head way بجلو
head خط سر
head فهم
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head رئیس
head دهانه
head انتها دماغه
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
head ابتداء
with head on سربه پیش سر به جلو
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head نوک
well head سر چشمه
head راس عدد
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head عناصر اولیه ستون
one way head سریکجهته
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head سرفشنگ
head to head رقابت شانه به شانه
head دربالا واقع شدن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دارای سرکردن
head : سرگذاشتن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com